Thursday, January 05, 2006

حزب کمونیست کولیگری

با سلام و احترام به همه
نقل چند سطری از سایت «اصغرآقا» در سایت «دیدگاه» خوشبختانه بحث هائی برانگیخت و با این که من این میان قربانی ناسزاهای حزب کمونیست کارگری شدم از نتیجه راضی ام و سپاسگزار اینترنت که کاربران و مطالعه کنندگان آن با هوشمندی ناظرند و نمیگذارند کسی تنها به قاضی برود. برای یک جمع بندی فی الواقع دفاعی (دفاع از خودم در مقابل دشنام ها و اتهام ها) دوست دارم مروری بر ماوقع بکنیم که خاصیت های غیرشخصی اش هم کم نیست و بیش هم هست. حرفم را خلاصه میکنم و حرف دیگران را هم کوتاه میآورم و نقطه چین میگذارم که کاملش در سایت دیدگاه هست و جای فرار از اصل و اوریژینال نیست. من هم حضوری پرانتزی در نقل قول ها دارم. (بولد کردن ها هم از من است.) نوشته من این بود و شاید قدری بی ملاحظه نوشتم و فکر عواقبش را نکردم. همیشه همینجورم و همینم
« عقيده شما راجع به حزب کمونيست کارگري چيست؟ اينها خيلي تبليغات ميکنند؟خوب. من چي بگم؟ ميدانم که اين جوان نخواسته مرا امتحان کند بلکه در غياب موقت سازمان هاي فعال چپ (چپ واقعي، نه چپ آمريکائي!)، زير بمباران تبليغات انحرافي قرار گرفته. خوب جوان جان! قرار است ما به سوي جامعه اي سکولار و حکومتي لائيک پيش برويم نه؟ که از نکبت دولت مذهبي رها شويم نه؟ خوب حزبي که خدايش اريل شارون باشد و پيغمبرش جرج بوش باشد و امام حاضر و غايبش منصور حکمت باشد و زهراخانم چراغي و الله کرمش علي جوادي نامي باشد، جوان جان! شما را از سکولاريزم و لائيسيته دور نميکند اين حزب مذهبي؟خيلي احزاب و سازمان ها هستند که «آينده» پرده از زدوبندهاشان برميدارد. از اين نظر حزب کمونيست کارگري اکنون در آينده خويش است!» اصغرآقا دات کام
در پاسخ من "آرش سرخ" نوشت: «آقای خرسندی سلام, من آرش سرخ هستم. نوجوانی از ایران و هوادار حزب کمونیست کارگری. از بچگی در روزنامه های قبل از انقلاب و کتاب هایی که داشتیم و سایت های اینترنتی دنبال مطالب شما می گشتم .... با خودم خشنود می شدم که یک طنزنویس برجسته ی ضد رژیم و تا حدودی ضد مذهب داریم (تا حدود کمی البته!).....شما حداقل از نگاه من, طنزنویس با ارزشی بودید. (حیف شدم) .... آیا این حرف های یک لمپن سیاسی یا غیر سیاسی! نیست؟ (بگذارید تا تهش بخوانم ببینم) ..... آیا این سخیف ترین فحاشی های ممکن نیست؟ (وا!) آیا یک کلمه نقد جدی یا حتی طنز بامزه در این حرف ها هست؟ (حرفهای مرا میگوئی؟ آره جوان جان هست. حزب کمونیست کارگری را حزب مذهبی میدانم ، دور از لائیسیته و سکولاریسم) .... با کمال تاسف سخیف ترین فحاشی ها و نازل ترین دروغ هاست (چند دفه میگی؟ دو سه تاشم که من نفطه چین کردم) حزب ما صدها صفحه علیه فاشیسم اسرائیل و تروریسم بوش دارد و نوشته است.... باب هیکن, نویسنده ی انگلیسی, در مورد این نوشته ها گفت: ".... الحق که باید اثار این کمونیست ایرانی در مورد جنگ های آمریکا را انجیل انسانیت نامید!" (عرض نکردم حزب مذهبی است؟ پس انجیل جدید هم آورده) ..... شما جواب باب هیکن را چه میدهید؟ (عیسامسیح شفایش دهاد) جواب آن چند صد دانشجو که به خاطر فوت منصور حکمت از فرط ناراحتی دو واحد هم پاس نکردند را چه می دهید؟ ...
ببین جوان جان! اولاً باید آمار دقیق بدهی که من تکلیف خودم را بدانم. باید بدانم این چند صد نفر دانشجو سیصد نفرند؟ پانصد نفرند؟ نهصد نفرند؟ (گوبلز که میگفت 4 میلیون نفر) و وقتی آمار گرفته اید تمام آنها حتی دو واحد هم پاس نکرده بودند؟ چند نفرشان یک واحد پاس کردند؟ چکار میشود برایشان کرد؟ من بیایم براشان پاس کنم؟ چه جوانان ضعیفی هستند! شاید هم زیادی خنگ بوده اند. منصور حکمت که ناگهانی از دنیا نرفت و دو سه سال در بستر بیماری بود. پس شوکش چندان قوی نبوده. حقش بود بچه ها دو واحد را اقلاً پاس میکردند که من جواب بالای دو واحدی ها را یکجوری بدهم. بهرحال شرمنده ام. از قول من از همه شان معذرت بخواهید. کاش حزب شما یک روز بتواند دانشجوی هوشمند و درسخوان هم به تور بزند
آرش جان! دو سه سال پیش برنامه داشتم در دانشگاه لندن. خانمی آمد گفت یکی از هوادارانی که خودش را برای مریم رجوی آتش زده بود علاقمند به شماست و آوردیم برنامه را ببیند. گفتم خوش آمده. گفت شما در صحنه چیزی راجع به او بگو. پاسخ دادم (و بعداً نوشتم) بهتر است نگویم که چیزی باب میلش نخواهم گفت. چون عقیده ندارم انسانی باید خود را برای انسان دیگر آتش بزند. اگر برای این جوان مشکلی پیش میآمد، آیا مریم خانم متقابلاً خودش را برای او آتش میزد؟
آرش جان! من از این مرید و مراد بازی ها حالم بهم میخورد. جواب آن دانشجویان را هم باید منصور حکمت بدهد که چرا به پیروان خودش سفارش نکرد قوی باشند و بعد از مرگ او واحدهاشان را بگذراند؟ منصور حکمت مسئول این ضایعه علمی و دانشگاهی است. میدانم تعدادشان از چند صد نفر هم بیشتر است و شما نمیخواهید ابعاد فاجعه را نشان دهید. چرا یک رهبر سیاسی، آنهم مارکسیست، چنان بتی از خود درست کند که وقتی میمیرد شاگردان بت پرستش دو واحد هم نتوانند پاس کنند؟
دنباله نامه آرش سرخ (که نامش مرا یاد ارتش سرخ میندازد)
« ...جواب من و صدها نفر از دوستانم (قرار شد بگی هزارها) که با نقد حکمت و با نوری که او به راه مان تاباند (نور را از احمدی نژاد قرض گرفته بوده!) فهمیدیم که هیچ کجای این دنیا پیغمبر و امامی نیست (غیر از منصور حکمت ) .... آیا مدرکی پنهانی دال بر حمایت ما از آمریکا و اسرائیل دارید؟ پس کجاست؟ نشان مان دهید تا ما هم هدایت شویم. (مدرک از کجا بیارم؟ مگر ملک و املاک خرید و فروش میکنیم؟ اول شما یک مدرک به من نشان بدهید که مثلاً برج های دوقلوی آمریکا را بن لادن انداخت. من راجع به دزدی گرگی های رفسنجانی هم مدرک ندارد. او هم مثل شما از همه مدرک میخواهد.) آقای خرسندی! در صحنه ی سیاست ایران بزرگترین حزب چپ و حتی بزرگترین حزب سکولار ما هستیم. (رادیو اسرائیل هم تأئید کرد) .... با سخیف ترین فحاشی ها به آن ها حمله کرده اید. (باز گفت) با لحنی که من به جرات می گویم ما در تاریخ حزب مان علیه هیچ کس ننوشته ایم. (نوشته اید جانم. علیه رفقای انشعابی خودتان نوشته اید. بدجوری هم نوشته اید. خود تو هم که نوجوان دانشجوئی در ایران نیستی! ، نوشته ای
آقای خرسندی! به حرف هایی که زدم, رفیقانه و صمیمانه, فکر کنید. جایگاه شما, نه پیش هواداران ما که پیش اکثریت دانشجویان دانشگاه های تهران, پس از این نوع نوشته ها کاملا پایین آمده است. (آمار دقیق بدهید. مدرک پیشکشتان. منظورتان از "اکثریت" ، پنجاه درصد به اضافه یکنفر است؟ دانشگاه های شهرستان ها چی؟ از آنها آمار نگرفته اید؟ جایگاه من چند درجه پائین آمده؟) بیایید کمی سطح خودتان را بالا بیاورید. شما می توانید طنزنویس برجسته ای به یاد بمانید اما نه با این نوع نوشته ها. (نمیخوام) دور نیست آن روزی که حزب ما در توده های میلیونی مردم محبوب شود ..... آن روز شما باید این طنزهایتان را یک جایی قایم کنید. (تهدید از حالا؟ آفرین بر شما... ظاهراً من باید همین الان خودم را یکجائی قایم کنم. ..... میروم اسرائیل که دستتان به من نرسد!) گذشته تان را کمی اصلاح کنید! کمی به آینده تان فکر کنید! (رفتم قایم شم
2 - با سپاس از آرش سرخه و وحشت از تهدیدش به جناب سیاوش دانشور میرسیم:«هادى خرسندى و ابراهيم نبوى در سياست و جايگاه اجتماعى طنزنويسهاى دوقلو هستند (3قلو بودیم جان شما. سومی را من و نبوی آن تو کورتاژش کردیم. یک گناهمان هم از نظر شما همین موافقت با کورتاژ است)......هادى خرسندى، هرچند ضد رژيم است اما منافع و دنياى صنفى اش او را کنار اولى ميگذارد. (الان مدرک هم میدهد) ... هر دو در ليچارگوئى به حزب کمونيست کارگرى دست در يک کيسه ميبرند....(عرض نکردم).... آيا هادى خرسندى که ما را "هوادار بوش و شارون" ميداند براى ادعايش ميتواند چند کلمه استدلال محکم سياسى نشان مردم بدهد؟ اگر نميتواند، آيا اين فقط عقده ترکاندن و نرخ گذاشتن در مقابل کسانى ديگر نيست؟ (گمانم معنی داشته باشد) آيا هادى خرسندى که به ما "چپ آمريکائى" ميگويد، دلش براى چپ روسى و استالينى لک زده است؟ (نه والله. چپ آمریکائی بهتر است. آی لاو یو) .... و هادى خرسندى بعيد است تا اين حد لاابالى باشد (ممنون از حسن نظر شما) که بدون اطلاع به کاهدان زده باشد! (لاابالی به کاهدان نمیزند عزیزم. دزد ناشی لازم است! آنهم اینجا جای آن ضرب المثل نیست) پس ميداند چه ميگويد، و اينجاست که به موضع اسلامى ملى شرق زده هم صنف عزيزش ابراهيم نبوى و منابع مورد رجوع ايشان ميرسد. (به طرز حرف زدنش نگاه نکنید. آین اقا از آدم های مهم حزب است
هادى خرسندى از موضعى مردسالار و ضد زن و لومپنيستى به رفقاى زن کمونيست حزب توهين ميکند. (کجا؟) همين يک قلم کافى است که چهره و فرهنگ کلاه مخملى شما را براى هر انسان منصف و آزاديخواه، حتى مخالف حزب کمونيست کارگرى، عيان کند. آيا معضل شما اينست که چهره ها و کادرهاى زن حزب کمونيست کارگرى پشيزى براى اين فرهنگ شرقزده و پوسيده مردانه اسلامى نوع شما ارزش قائل نيستند؟ (چی میگه؟ فارسی حالیش نیست گمانم. شنیده ام آدم بدی نیست اما انگار پرت است. از کادرهای بالای حزب است. ذهنیت تعزیه ای دارد. دارد کربلا درست میکند که لابد من به زینب های حزب جفا کرده ام. نمیدانم میداند دارد جعل میکند یا مطلب را نفهمیده. شاید بد برایش ترجمه کرده اند
جناب آقای دانشور! اگر من ضد زن بودم چرا حزب شما برای کنفرانس زنان حزب ("مدوسا") شش هفت سال پیش در کلن دعوتم کرد برنامه اجرا کنم؟ - نمکدان میشکنید؟ - باز هم اگر من ضد زن هستم چرا چهارسال پیش کنفرانس پژوهشی زنان از من دعوت کرد در اجلاس استکهلم شرکت کنم و من پربیننده ترین برنامه همیشه این کنفرانس را در مقابل هفتصد نفر اجرا کردم؟ پس این شمائید که دارید اتهام میزنید. من فقط حقیقتی را فاش کردم
دنباله مقاله دانشور
« .... من از هادى خرسندى مي خواهم که اين اطلاعات ذيقيمتش را نشان مردم بدهد و مچ اين "حزب مذهبى طرفدار شارون و بوش" را باز کند. اگر او موفق به اينکار شد، ما دسته جمعى عطاى اين حزب را به لقايش مى بخشيم. (این اخلاق حزبی تان است که از قول همه "دسته جمعی" تصمیم میگیرید؟ یا در کمیته مرکزی رأی گیری عطا و لقا کرده اید؟) اما اگر او نميتواند، مثل کسى که فقط يک جو شرف برايش باقى مانده اين ادعاى خود را ثابت کند، آنوقت من به حقارت چنين موجودى ميگريم و با تاسفى از کنارش رد ميشوم.»
آقای عزیز! انبارهای سیلوی شرف من که با هر ساعت زندگیم و با هر نوشته ام بر آن اضافه میشود به قدری است که اگر همه اعضای حزب شما موش بشوند و بجوند ذره ای نقصان نخواهد یافت. اما من بی آنکه شرف شما را گروگان بگیرم و قصد توهین متقابل داشته باشم، بی آنکه حرف دهانم را نفهمم و بی انکه چندان حقارت به خرج دهم که دیگران را بسیج کنم و لشگر جمع کنم و تصمیم «دسته جمعی» بگیرم و زن ها را صدا کنم و هوار بکشم، به تنهائی، با خونسردی و احترام از شما آقای دانشور استدعا دارم به قول مسئول سایت دیدگاه به پچ پچ ها پایان دهید و رابطه تان را از 1999 به اینسو با دولت اسرائیل روشن کنید
دنباله مقاله حزب
«آقاى خرسندى! هويت شما و کاراکتر سياسى شما تابع بازار و مستعمينى است که قرار است سالنهايتان را پر کنند. (در مدوسا و کنفرانس پژوهشی زنان؟ یا گردهمائی پارسال زندانیان سیاسی در کلن؟) آخر شما هم بايد نان بخوريد. (بمیر) همين به سياليت در رفتار سياسى شما، که خيلى اوقات از جوک و طنز و مزه ريختن قابل تفکيک نيست، شکل داده است.»
پس چرا وقتی من برنامه دارم شما دستک و دفتر و کتاب و پرچم میآورید به محل نمایش برای «مستمعین» من؟ با اینهمه که این سالها با من بی تربیتی کردید و با اینکه با عقاید حزبی – مذهبی، مرید و مرادی و بت پرستانه تان مخالفم، همیشه در نهایت دمکراتمنشی به فرستادگان شما جا دادم و اجازه دادم در کنار برنامه، در سالنی که در اجاره ام بود کارشان را بکنند. - در یوتوبوری مثلاً همین پارسال – همان شهری که رادیوتان هم به من فحش میداده - و یکبار هم که برگزارکنندگان برنامه من به بچه های شما اجازه میز گذاشتن نداده بودند، روی صحنه به آنها اعتراض کردم. – در اپسالای سوئد سه سال پیش - باز نمکدان میشکنید؟
دانشور: « جدى باشيد، اگر حرفى براى زدن داريد صريح و روشن بزنيد و پاى آن بايستيد. (اِ اِ اِ ا. اینقدر خودت را به نفهمی نزن. صریح تر و روشن تر چی میخوای؟ تو ناسلامتی کادر بالای حزبی مرد. – آخ آخ به زن ها توهین کردم! - اگر نفهمیده اید من چه میگویم پس این بسیج حزبی برای چیست؟ آن تهدید استعفای دسته جمعی پس چی بود؟). اما شما و نوع شماها حرفى براى زدن نداريد. (ای بابا) ما که مى شناسيم. هرچه هواى چپ و کمونيسم و اعتراض راديکال بيشتر در ايران ميوزد و الگوهاى کمونيسم غربى و مارکسيستى منصور حکمت بيشتر جان ميگيرد، نوع شما و اظهار نگرانى از تبليغات و سازماندهى کمونيستى و ترور شخصيت رهبران ... » (چی؟ دوباره بگو. دوباره بخوان این پرت و پلاها را. مگر مجبوری بنده خدا جواب بدهی. کی مجبورت کرد؟ کی در جلسه حزب ترا موظف به جوابگوئی کرد؟ بیخود گوش کردی. باید قندان را پرت میکردی طرفش؛ بعد هم بلند میشدی گازش میگرفتی. مگر شما ها چی تان از جمهوری اسلامی کمتر است؟ امام راحل ندارید که دارید، توضیح المسائل ندارید که دارید، زهرا خانم چراغی و الله کرم ندارید که علی جوادی هست. تازه نقش شاباجی خانم را هم برای سلطنت طلبها بازی میکند. اینهمه هم که طرفدار پولدار دارید که میلیون میلیون پول تلویزیون و رادیو و نشریات و سایت های اینترنتی تان را میدهند. اقلاً یک بیلان بدهید از ارقامی که کارگرها به حسابتان میریزند که روی ما کم شود
«.... برويد شغل شرافتمندانه اى پيدا کنيد. (چه کنم با شما که حرف زدن بلد نیستید و با هادی خرسندی اینجوری حرف میزنید. این را از قول شما بسیارجاها نقل خواهم کرد. شما این هستید. شما این هستید که به من میگوئید برو شغل شرافتمندانه پیدا کن. چشم . الساعه میروم به اداره کاریابی بیشرف های نادم) اگر ميخواهيد سياسى باشيد لااقل از میکیس تئودوراکيس بياموزيد (ببخشید. استعداد موسیقی ندارم) نه از ابراهيم نبوى.» (جواب این را هم عرض میکنم) ٣٠ دسامبر ٢٠٠٥
نوشته «خبرگاه
این مطلب از سایت دیگری (خبرگاه داتکام) است که هیچگونه ارتباطی با حزب کمونیست کارگری ندارد. برای آگاهی اقای دانشور که روحشان از آن بی خبر است. و البته «خلاصه» میکنم و مغزش را میآورم

« ..... بدون مدرکی حزب کمونیست کارگری را متهم به آمریکائی واسرائیلی میکند . این درحالی است که هادی خرسندی برنامه هایس از صدای آمریکا پخش میشود و تا چندی پیش نیز به گفته خود حقوق بگیر همان رادیو اسرائیل یا شارون بوده است . ..این هم از طرف یک نفر که به گفته خود چک مستمری اش از رادیو اسرائیل
بد جوری ما را لو دادند. بدل زدند. مدرک هم دارند! (از قول خودم!) اینها اگر با اسرائیل ریخته باشند روی هم شاید فتوکپی چک ها را هم داشته باشند
حالا بد هم نشد. اگر خیلی بی مناسبت از رابطه خودم با رادیو اسرائیل حرف میزدم حمل بر خودستائی میشد. چه سرافراز هم کارم را کردم که یکنفر در اینترنت مرحبایم گفت. (آقای جابر کلیبی
چند سال پیش که رادیو اسرائیل از من خواست صدایم را پخش کند (هنوز اینترنتی در کار ما نبود) برای اینکه صدایم به داخل برود، بعد از مدت ها ، بالأخره دعوت را پذیرفتم. (از آقای منشه امیر بپرسید) بعد گفتم من نویسنده حرفه ای هستم و مفت کار کردن را خلاف اصول حرفه ای میدانم. با خنده گفت « رادیو اسرائیل پول نداره! همه مجانی کار میکنند!» . گفتم کار نمیکنم. چند روز بعد ؛ من در لس آنجلس بودم، آقای منشه امیر زنگ زد که پولی فراهم شده شماره حسابی بدهید تا بریزیم به حسابتان. گفتم قبول است. پول را بدهید به یک مدرسه ای در اسرائیل. من نمیخواهم. ( از آقای منشه امیر بپرسید) از مقامات اسرائیلی بپرسید. تلفنشان را که دارید!
آقای دانشور! این حکایت را نقل نکردم که مرا بشناسید، میخواهم شما خودتان را بشناسید. – که به من میگوئید بروم شغل شرافتمندانه پیدا کنم - البته من شق القمر نکردم اما همکار و همفکر طرفدار شما که از قول «خودم» نقل کرده که حقوق بگیر رادیو اسرائیل بودم و از قول من تکرار کرده که چک مستمری از رادیو اسرائیل میگرفتم، گمان کنم او شق القمر و شق الشرف را با هم کرده باشد! دعوتش کنید کادر بالای حزب شود. (اگر نیست
حضرت دانشور! آن برنامه های خرسندآپ کمدی من که شما میآئید میز در سالنش میگذارید و حالا مسخره میکنید و مستمعین مرا دست کم میگیرید – اما برایشان دم تکان میدهید– ( دلتان بسوزد که ماه پیش در لس آنجلس چهارتا برنامه گذاشتم که آخرینش سالن 1720 نفری را پر کرد و عده ای برگشتند) – این برنامه ها پاسدار شرف و استقلال نویسنده ایست که از هیچ دولت و سازمان سیاسی و غیر سیاسی کمک نمیگیرد. شما حاضرید راجع به حزبتان چنین ادعائی بکنید؟
شما که به من میگوئید بروم شغل شرافتمندانه پیدا کنم. یا من را نمیشناسید، یا شرف نمیدانید چیست. البته که مرا خوب میشناسید و بالاتر گفتید. در سایت حزبتان راجع به بالا بودن کلسترول من هم اشاره کرده اید! پس
بیش از این شرمنده تان نمیکنم و میرسیم به همکار دیگرتان حسن صالحی. (اگر اسم مستعار خودتان نباشد
مقاله آقای حسن صالحیهادی خرسندی ظاهرا هرازگاهی ماموریت دارد که بدون هیج دلیل و بهانه ای به حزب کمونیست کارگری ایران حمله کند (مأموریت دارم؟) و به ما فحش و ناسزا بدهد. سایت دیدگاه عقده ترکانی اخیر ایشان را چاپ کرده است و جالب است که در این حمله زشت و ناپسند هادی خرسندی ناگزیر است که به نوعی به قدرت و نفوذ حزب ما در میان کارگران مردم زحمتکش و بویژه جوانان اقرار کند. (من یادم نمیاید چنین اقراری کرده باشم. لابد زیر شکنجه ازم گرفته اید که یادم هم نمانده) ..... ولی هادی خرسندی معلوم نیست حرف حسابش چیست؟ فقط لیچار از نوع احمدی نژادی بار ما می کند و مثل او مامور کشف ردپای اسرائیل در همه چیز و همه جاست! (نه والله. فقط توی حزب شما دنبالش میگردم) معلوم نیست که چگونه حزب ما که بارها دولت فاشیست و نژادپرست اسرائیل را محکوم کرده است (کجا؟ کدام تاریخ؟) از نظر هادی خرسندی طرفدار شارون میشود... آقای هادی خرسندی ظاهرا طنزنویس است ولی من نمی دانستم که ایشان شامورتی بازی هم بلد است (به قول آقای دانشور آدم شامورتی به کاهدان میزند!) و بدش نمی آید ادای حزب اللهی رژیم در خصومت ورزی هیستریک علیه کمونیستها را در بیاورد! ولی شاید نه این ادا و اطوار ها بیشتر شبیه توده ای ها باشد که حاضر بودند به ضد آمریکایی بودن "آقا" قسم بخورند و کمونیستهای "نوع آمریکایی" را دو دستی تحویل رژیم بدهند! البته شاید هم لجن پراکنی اش علیه رهبران کمونیست مردم به خاطر این است که ایشان می خواهد از طریق ترور شخصیت به نان و نوایی برسد؟! (همچنان دارد شامورتی بازی را تعریف میکند!) هر چه که هست پدیده زشت و ناروایی است ! (چقدر فونتش شبیه فونت اقای دانشور است
اظهار نظر مردم
اینهم خلاصه ای از تعدادی نظرات مردم که کاملش در سایت دیدگاه هست: « ... من فکر ميکنم که همين مقاله خودش يک مهر تائيد بر بسياری از حرفهای آقای خرسندی است. در ضمن، در بين مقاله اين فرد (آرش سرخه).... و صالحی و دانشور يک تشابهات عجيبی در انتخاب کلمات و محور صحبت است. (مثل ترکیب عجیب و غریب «عقده ترکاندن»!) کاش آنکه خط اصلی را ميدهد و تقاضای واکنش از رفقايش ميکند، چند جمله غير مشابه هم مينوشت که آدم حس نمی کرد يکی خط داده و بقيه کپی کرده اند. (که مثلاً هر سه تان به فاشیسم اسرائیل اشاره کنید اما آدرس ندهید) ...... فرق شما با آخوند ها و اعوان و انصارشان چيست؟ /.... ما در حال نبرد با قران و اسلام و سیاسی هستیم و آنان حزب آینده با کمک اریل شارون و...می خواهند کتابهای مقدس جدیدی به نام کتابهای منصور حکمت را جایگزین آن کند درحالیکه ما با کلیت تقدس گرایی و خرافات و جبر مشکل داریم .../......... اینان اخوندهایی کمونیست نما به مراتب بسیار بدتر از جمهوری اسلامی هستند که با عوام فریبی در صدد قدرتنمایی برای خودند /......شما آشکارا دروع میگوئید که ضد میلیتاریسم غرب و آمریکا هستید، چون شما از لشکر کشی به افغانستان دفاع جانانه کردین وبا تشکر از سرباز آمریکائی و دمکراسی غربی .../ ......اگر آقای خرسندی با هر لحنی خواست شمارا مورد نقد قرار دهد،چرا شما این را به حساب "علیه کمونیستها" می گذارید، مگر شما نماینده همه مبارزین کمونیست هستید؟!! سوماً: آقای خرسندی درباره منصور حکمت نظرش را بیان کرد این چه ربطی به "رهبران کمونیست مردم" دارد؟ کدام مردم و بر اساس چه انتخاباتی و در کدام تاریخ و برای چه "منصور حکمت" را به عنوان "رهبر کمونیست"شان انتخاب کردند؟!! .... به دروغ جریان خود را کمونیست و منصور حکمت را رهبر مردم می خوانید؟ ./...... ولی وظیفة یک حزب خط و نشان کشیدن برای این و آن نیست. .../ ...... آقای توکل:گر حکم شود که مست گيرند قبل از همه حککا را گيرند. اگر به تهمت و تحريف است پس آدرس عوضی ندهيد. حزب شما از اين لحاظ هم اول است. شما حتی دبير کل قبلی کورش مدرسی را متهم به چشمک زدن به حجاريان کرديد. بدون کوچکترين مدرکی ديگران را جاسوسان سيا و نوکران بوش و غيره خوانديد.... /.... متاسفانه همانطور که حزب شما در رابطه با حق کورتاژ زنان از موضعی بسیار عقب افتاده برخوردار است.../... در هيچ کجاى طنز (مورد دعواى) هادى خرسندى به زنان حزب توهينى نشده (مگر اينکه على جوادى را جز بانوان حزب به حساب آورد). ... هادى خرسندى آقاى على جوادى را (و نه زنان حزب را) با زهرا خانم و الله کرم يکى دانسته.... هادى خرسندى هم مثل همه انسانها نقاط قوت و ظعف دارد ولى در شهامتش ترديدى نميتوان داشت. او دست کم اينقدر شهامت دارد که به بوش و شارون در صداى آمريکا به قول شما ليچار بار کند. ولى آيا حزب چنين کارى را در مورد شاهنشاه و يا شاه پرستان در برنامه هاى حزب در تلويزيون هاى سلطنت طلب انجام داده است؟ .../...... منهم مثل آقای خرسندی فکر میکنم که این حزب غیراز هوچیگری کاری نمی کند. اینها حتی درکوبا در میتنگی بودند و همه شرکت کنندگان از کشورهای آمریکای لاتین را دهقان های بیسواد و خرده بورژوا و لیبرال می خواندند!!! .../.... . هروقت حرف های آنها را میخوانم اتوماتیک یاد استالین می افتم. ../ .....همین اقای حکمت در مقاله ای با حق ملل در تعیین سرنوشت خود مخالفت کرده و اصولا ان را اصلی مارکسیستی نمی داند!!.../ ... در هیچ کدام از مطالب شما که تا کنون بر علیه هادی خرسندی نوشته شده اثری از نقد مارکسیستی دیده نمی شود. به نظر من شما در یک کلام سکتاریست هستید .../....متأسّفانه اینها اوّل میخواهند اسم و رسم بهم بزنند، خودشان را هی گران بفروشند،با همه لاس بزنند اداهای انقلابیگری خالی بندی کنند و بعد اگر پاداد.......اوّلین قدم انقلابیگری فروتنی در مقابل غیر دشمنان است. با کار چاق کنی و لاس که نمیشود .../ ...حزب شما را به درستی هادی خرسندی شناخته و در افشای ماهیت ارتجاعی و بورژوازی شما انگشت نشانه رفته است! شما سعی کنید که توضیح دهید چرا تلاش می کنید که طبقه کارگر ایران را به بیراه بکشانید و سرمایه جهانی و امپریالیست ها را تطهیر می کنید همانگونه که در رابطه با تجاوز جنایتکارانه آنها در افغانستان و عراق کرده و می کنید! ...
هادی خرسندی خر است
بعد از این نظراتی که همه حزب را زیر سوال برده اند، این را که مرا هم زیر سوال برده، میآورم
« از اینکه خرسندی، بسیاری از نوشته هایش کم مایه، بی مایه و اصلا طنز نیست و به گوهر، آلوده به فرهنگ لمپنی است، درش حرفی نیست. (دمت گرم) او مانند بسیاری از مردهای شهرت طلب ایرانی، حسود، خود پسند و فرصت طلب است. (آفرین که هوای زن ها را داری) به چپ و راست نان قرض می دهد، (نانوائی دونبش دارم) البته تا زمانی که هوایش را داشته باشی و تأییدش کنی و به لحاظ مادی و معنوی و چه می دانم چی خوب ترو خشکش کنی.(فهمیدم کی هستی!) می دانیم که خرسندی با همه هست. از هواداران صهیونیسم و دولت نژاد پرست اسرائیل تا بهنود و ابراهیم نبوی .......و تا چهره های فعال چپ، با همه ی اینها، مخلوط، به موقعش کنار می آید. ..... اما بازم باید گفت که خرسندی استعداد، شعرهای خوب و طنزهای خوب هم دارد. منتهی زیادی بزرگش کردند. گذاشتنش کنار عبید و ایرج میرزا و حتا بیشتر از اینها هم گزافه گفتند و او خودش را گم کرد دیگر. اما این چیز عجیبی نیست. اکثر هنرمندان ایرانی که شهرتی بهم زدند، کم ظرفیتند. ادعا یک خروار دارند اما در اصل از آگاهی و علم اغلب بی بهره اند، نمی فهمند، اگر نه اینقدر شیفته ی خودشان نمی شدند. خلاصه این از خرسندی. (ترتیب ما را داد) اما می رسیم به حزب کمونیست کارگری که برخی از اعضایش نوعی بلاهت و خودشیفتگی در عرصه ی سیاست را به نمایش می گذارند. بابا جان، درخت هر چه بارش بیشتر باشد، سرش خم تر و افتاده تر است. خجالت دارد. این همه گزافه گویی درباره ی نقش منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری چه مفهومی دارد؟ منصور حکمت اگر دانش و توانایی هایی هم داشت، شما اعضای کم فضیلت، دیگر برایش آبرویی نگذاشتید. آخر مگر حزب کمونیست شما تیم فوتبال هست؟ مگر مبارزه ی سیاسی مانند شرکت در المپیک جهانی هست که می خواهید اول شوید؟ چرا به تعداد هوادارانتان می نازید؟ گیرم که درست هم باشد - که نیست - اما این که این قدر گفتن ندارد. از تازه به دوران رسیده ها، فرصت طلبها و کلاشهایی چون ابراهیم نبوی بیشتر از این انتظاری نیست. از هادی خرسندی حسود (به آرش سرخه حسادث میورزم) و حریص و خود پسند و شهرت طلب (میخوام معروف بشم) بیش از این انتظاری نیست. اما شما که خود را رزمنده ی کمونیست می پندارید، شما دیگر چرا تشنه ی شهرت و مسابقه گذاشتن هستید؟ به امید آنکه اعضای صادق و مبارز این حزب به خود آیند و از این رفتار و منش ضد چپ فاصله بگیرند
این را هم دوست دیگری نوشته:خانم مژگان کاظمی، من هم شخصا اتهام ثابت نشده حزب کونيست کارگری مبنی بر چلوکباب خوردن آقای هادی خرسندی با ابراهيم نبوی در لندن را محکوم میکنم، و منتظر اثبات آن از طرف حزب کمونيست کارگری ميباشم
و این هم حسن ختام نظرات:آقای ناظر، اگر قرار بود که به پچ پچ هاي موجود علنا پاسخ گفت، اين پاسخ حداقل در ارديبهشت 1382 ميبايست داده ميشد. از قرار در آبان 1381 حزب کمونيست کارگری، آقای خرسندی را به خوردن چلوکباب در لندن همراه ابرهيم نبوی متهم ميکند !!! در تاريخ شنبه 27 ارديبهشت 1382 آقای خرسندی در جواب آقای اصغری از حزب کمونيست کارگری در سايت خودش مينويسد «...اما اينکه حزب کمونيست کوليگري ( کارگري سابق) از اسرائيل پول ميگيرد يا نه، ... اين شايعه ايست که راست و دروغش محرز نيست، مثل شايعه ي چلوکباب خوردن من و ابراهيم نبوي در لندن. گيرم شايعه ي مربوط به مرا فقط حزب کمونيست کوليگري منتشر ميکند و شايعه ي پول گرفتن حزب از اسرائيل را من از خودم در نياورده ام ... من با صداي بلند و با تضمين شرف اعلام ميکنم که هرگز آقاي ابراهيم نبوي را در انگلستان نديده ام و در لندن و در هيچ شهر ديگر دنيا با او چلوکباب نخورده ام .... حزب شما هم اگر راست ميگويد (!) در مقابل اينهمه شايعاتي که « چپ » و « راست » ميگويند، بيايد يکبار اعلام کند که هرگز هيچ کمک مالي مستقيم و غير مستقيم از اسرائيل نگرفته!» (دقیقاً از من خرسندی نقل کرده که خلاصه اش کردم
در پیوند با این 3 ایمیل که تقریباً بطور کامل نقل شد دوست دارم توضیح بدهم که
کنایه مربوط به مسعود بهنود تنها برمیگردد به تقدیم شدن سروده ای از من – در باره نسل جوان – به همکلاسی دوران ابتدائی ام – که مسعود بهنود باشد. ضمن اینکه سالها با هم همکار و هم سندیکائی بودیم. که همیشه هم به من محبت داشته ، که شعر «اسم شب» مرا در تیراژ خیلی بالا نوار کرده، که همواره مشوقم بوده، که من هم هروقت هرچه خواسته ام راجع به او نوشته ام و گفته ام. (آخرینش دوماه پیش در تلویزیون صدای آمریکا)، که در این دمکراسی غربی توی یک شهر با هم زندگی میکنیم، که هروقت هم را می بینیم ماچ و بوسه ای رد و بدل میکنیم، که از قیافه اش خوشم میآید، که اگر قرار باشد من بابت روابط شخصی و احساسی و عاطفی و نوستالژیکم در اینجا ، جوابگوی کسی باشم، ساعت هشت و نیم صبح فردا به جمهوری اسلامی پناهنده میشوم. (از مسعود بهنود هم خواهش میکنم کارم را درست کند
امّا ... بحث شیرین من و ابراهیم نبوی. این گمان کنم یک کمپین حزبی باشد که نه تنها از سال 81 رویش کار شده بلکه مقاله حاضر آقای دانشور هم با نام من و او آغاز میشود و با نام او پایان میگیرد
الله اکبر که کتک کاری نکردن من و نبوی برای یک عده عقده شده. (باید ترکاندش). اگر بهمدیگر محل نمیگذاشتیم یخه مان را میگرفتند که چرا ساکتی؟ اگر بهمدیگر میپریدیم، میگفتند بفرما! دوتا طنزنویس نمیتوانند همدیگر را تحمل کنند، بوئی از دمکراسی نبرده اند. حالا که مثل انسان های متمدن با (تقریباً) صد و دوازده درجه اختلاف عقیده ، به هم احترام میگذاریم و روابط حسنه داریم واگر دیداری دست دهد، ماچ و بوسه میکنیم، - یک عالم هم راجع به دنیای طنز و طنزنویسان ایرانی با هم حرف داریم - این آقا اینجوری میگوید و کادر حزب نصیحتم میکند که از تئودوراکیس یاد بگیر نه از ابراهیم نبوی! (تئودوراکیس جون کی بریم چلوکباب بخوریم؟)
از نظر حزب صاحبمرده شباهت من و نبوی در این است که در مورد حزب اینها و وجود ویتامین ث در گوجه فرنگی و کچل بودن گورباچف و لهجه داشتن مصطفی پایان یک عقیده داریم. (میتوانستم مثال های بد بد بزنم ولی نخواستم دوباره عقده بترکانم)
حزب ککا از سال 81 برآورد کرده که اگر من و نبوی را به هم نزدیک نشان دهد برای هردومان بد میشود!! اینها که هنوز به قدرت نرسیده آدم را تهدید میکنند که باید نوشته هایت را قایم کنی، چهار پنج سال پیش (که بیشتر از امروزشان قدرت داشتند) انگار مأمور خفیه گمارده بودند و جاسوس دم یکی یکی چلوکبابی های لندن گذاشته بودند که خبر چلوکباب خوردن من و ابراهیم نبوی را رسماً در سایت حزبشان اعلام کنند
ما هم البته بَدَل هایمان را فرستادیم ، چرا که نبوی هنوز در ایران بود و من هم عادت ندارم تنهائی چلوکباب بخورم! بنابر این حزب کمونیست کارگری ایران روز بعدش در سایت رسمی خود خبر چلوکباب خوردن ما را با همدیگر منتشر کرد! ضمناً به بالا بودن کلسترول خون من هم اشاره کرده بودند که وسعت اطلاعات و دقتشان مرا به وحشت استالینی انداخت
البته من و نبوی هنوز آنقدر با هم آشنا نبودیم که یک اطلاعیه مشترک بدهیم و اینگونه جاسوس بازی و دخالت در زندگی خصوصی و معده و روده افراد را توسط حزب کمونیست کارگری ایران محکوم کنیم. اگر آشنا هم میبودیم حتماً نبوی میگفت «اینها میخواهند از شهرت ما سواستفاده کنند و معروف شوند، من امضا نمی کنم
در فاصله این چند سال البته من نبوی را در لندن دیدم اما از ترسمان به چلوکبابی نرفتیم، حزب هم چیز تازه ای راجع به ما و خودش و اسرائیل اعلام نکرده! یک دعوائی هم بین ابراهیم نبوی و بادي گارد قلمی حزب، علی جوجو (جوادی) درگرفت که من به نبوی گفتم در دعوا با اینها، پیروزی ما هم شکستمان است! برو با تئودوراکیس دعوا کن

0 Comments:

Post a Comment

<< Home