Tuesday, January 24, 2006

انرژي اتمي براي مقاصد صلح آميز

محمد احمدي يکي از بازديدکنندگان پرسپوليس با حالتي مغرورانه به ديوار مقابلش که نقش سه انسان بر روي آن حک شده است، اشاره مي کند و مي گويد: "اينها ارمني هستند. 2500 سال قبل براي شاه ايران هدايا مي آوردند، اما حالا صاحب نيروگاه هسته اي هستند. مي خواهيد هندي ها را ببينيد؟ آنها کفش نداشتند، اما حالا 9 نيروگاه هسته اي دارند. من سياسي نيستم. به تازگي دبيرستان را تمام کرده ام و اطلاعات چنداني هم ندارم. اما اگر من اينطوري فکر مي کنم، تصور کنيد ديگران چگونه فکر مي کنند."اگر هرگونه شک و شبهه اي در مورد حمايت ايرانيان از داشتن فناوري هسته اي وجود داشته باشد، بلافاصله در پرسپوليس که مأمن خرابه هاي باشکوه و سمبل عظمت و غرور ايران باستان است، برطرف مي شود. مصاحبه ها و بررسي ها حاکي از آن است که ايرانيان عادي به شدت از فناوري هسته اي کشور خود حمايت مي کنند. صرف نظر از فاصله سني، اختلاف تحصيلاتي و مهمتر از همه ديدگاه ايرانيان نسبت به دولت اصولگراي اين کشو، حمايت از فناوري هسته اي در ميان جمعيت 68 ميليون نفري ايران ريشه دوانده است. مهرداد خانبان 23 ساله مي گويد: "به اين تمدن نگاه کنيد. جرج بوش چي دارد؟ آنوقت به مردم ايران مي گويد چه کار کنند؟ " مصاحبه با ايرانياني که تعطيلات آخر هفته خود را به بازديد از ويرانه هاي پرسپوليس اختصاص داده اند، نشان از عمق چالشي دارد که قدرت هاي غربي با آن رو به رو هستند. به نظر نمي رسد تهديدهاي مقامات امريکا و اروپا در خصوص ارجاع پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت تأثيري داشته باشد. خانبان با بي تفاوتي مي گويد: "ما با اين مسأله کنار خواهيم آمد." او که يک مربي فوتبال در شهر کرج است، مي گويد که طرفدار روحانيون حاکم بر ايران و رئيس جمهور تندرو نيست، اما حساب دولت ايران از اهداف آن براي ساخت نيروگاه هسته اي جداست. اين موضوع براي ديپلمات هاي غربي که اميدوارند در حوزه هسته اي، حساب مردم ايران را از دولت جدا کنند، خوشايند نيست. يکي از تدابيري که اين ديپلمات ها انديشيده اند، تحريم به اصطلاح هوشمندانه ايران است که از آن جمله مي توان به محدوديت سفر رسمي سران ايران به خارج از کشور اشاره کرد. خانبان مي گويد: "بسياري از مردم ما از دولت خوششان نمي آيد و يا بهتر بگوييم اصلاً خوششان نمي آيد، اما نمي خواهند که خارجي ها مثل عراق بر اين کشور حکومت کنند." رحيمه گودرزي 52 ساله مي گويد: "همه در اين خصوص متحد هستند. ما کشورمان را دوست داريم." بسياري از ايرانيان نيز تأکيد کردند که خواهان داشتن توان اتمي هستند نه سلاح اتمي. پريساي 28 ساله مي گويد: "ما واقعاً مي خواهيم انرژي هسته اي داشته باشيم. همه کشورها بايد آن را داشته باشند. اما فکر نمي کنم که بايد از آن براي اهداف نظامي استفاده کرد. همه کساني که من مي شناسم مي خواهند که ما انرژي اتمي داشته باشيم، اما اين انرژي را براي اهداف صلح آميز مي خواهند. بالاخره يک روز ذخائر انبوه نفت و گاز ايران تمام خواهد شد، اما نفت اين جادوي سياه هم فايده چنداني براي مردم ايران نداشته است."ابوالقاسم فتوحي مهندس 32 ساله اهل مشهد مي گويد: "اگر شما به اين مکان [پرسپوليس] نگاه کنيد، مي بينيد که 2500 سال قبل ايرانيان بسيار پيشرفته تر از ديگر مردم جهان بودند. هر ايراني دوست دارد که کشورش پيشرفت کند و ديگر نيازمند کشورهاي نباشد، طوري که بتوانيم روي پاهاي خودمان بايستيم."خانبان مي گويد: "به اين مکان نگاه کنيد. زماني که پرسپوليس ساخته شد، امريکايي در کار نبود. ببينيد ما آن موقع کجا بوديم و الان کجا هستيم و ببينيد امريکايي ها آن موقع کجا بودند و الان کجا هستند." اما برخي از ايرانيان نيز به استفاده نظامي از توان هسته اي اشاره کردند. محسن صديقي مي گويد: "مي بينيد، اسرائيل اين همه سلاح اتمي دارد. حتي ژاک شيراک مي گويد: اگر هر کشوري به ما حمله کند، ما از سلاح اتمي استفاده خواهيم کرد. بنابراين چرا ما نبايد سلاح اتمي داشته باشيم؟ در شرکت خطوط هواپيمايي داخلي که من کار مي کنم، 99 درصد حتي 100 درصد کارکنان با استفاده صلح آميز از انرژي هسته اي موافقند." منبع: واشنگتن پست، 23 ژانويه

علوي ها رو در روي القائده

ديدار احمدي نژاد رئيس جمهور ايران از دمشق، باعث نگراني آمريکا و اسرائيل شده است. ايران و سوريه در مقام اول کشورهايي که به زعم دولت بوش "محور شرارت" خوانده مي شوند، هستند و همکاري اين دو کشور در اعمال تروريستي روز به روز مشخص تر مي شود. در روزهاي اخير شواهدي پيدا شده است که اين دو کشور را به دو گروه تروريستي ربط مي دهد: جهاد اسلامي در فلسطين و باقيمانده طرفداران صدام حسين در عراق. جهاد اسلامي در مقايسه با حماس ــ که در روزهاي انتخابات فلسطين در آتش بس بود و در انتظار راي گرفتن از مردم نشسته بود ــ گروه بسيار کوچکي است که هيچ پايگاه سياسي و اجتماعي ندارد و تنها با زبان ترور سخن مي گويد. اين گروه بعد از روي خوش نشان دادن به القاعده، به نظر مي رسد که اين روزها در پي گرفتن اسلحه و کمک هاي مالي از ايران است. حاکمان ايران ــ که هدف دوگانه شان آزار دادن آمريکا و آيت الله سيستاني، که حريف اصلي شان در کنترل جهان بين المللي شيعه بشمار مي رود، است ــ نمي توانند از الزرقاوي، تروريست القاعده حمايت کنند. الزرقاوي ــ که الظواهري و بن لادن را به دليل مذاکره با شيعه ها مورد انتقاد قرار داده است ــ اين اواخر فناتيزم ضد شيعه را به اوج خود رسانده وشيعيان را مسلمان نمي داند و مکان هاي مقدس آنها را نجس مي داند. و حالا غير ممکن به حقيقت پيوسته است: آيت الله هاي ايراني به تندرو ترين جناح پيروان صدام پيوسته اند که سال ها دشمن سرسخت شان بشمار مي رفت. در حالي که بسياري از طرفداران صدام با دولت بغداد وارد معامله شده اند، در عين حال بي سر و صدا وارد زندگي سياسي مي شوند و دست به اعمال تروريستي نيز مي زنند. با وجود دشمني قبلي بين صدام و اسد، عنوان مشترک ضد آمريکايي بودن، اين دشمنان سر سخت را وا داشت که در سوريه به دنبال حمايت و راه فرار بگردند. و ايراني ها هم به لطف سازش با سوريه مي تواند به آنها اسلحه بدهد و حمايتشان کند. اين اشتباه است اگر اتحاد ايران و سوريه را يک ارتباط ساده سياسي بدانيم ...علويان سوريه ، 12 در صد از جمعيت هشتاد درصدي سني اين کشور را در بر مي گيرند. به دليل انتخاب کاملا سياسي استعمار فرانسه،علويان به رده هاي بالاي ارتش سوريه دست پيدا کردند و اين وعده حکومت در سوريه را براي خانواده قدرتمند اسد که جزو علويان بودند، به همراه داشت. تا قبل از انقلاب سال 1979 ، شيعيان ايران و عراق، علويان را کافر مي دانستند. بعد از انقلاب 1979 ، تهران که بدنبال متحداني بين المللي براي خودش مي گشت، نه تنها علويان سوريه، بلکه علويان ترکيه وبکتاش هاي آلباني که در ميان شان گروه هاي سياسي بسيار فعالي مثل "برادران جدا شده" هم وجود داشتند، به عنوان متحدان خود برگزيد. و اکنون، روياي ايجاد يک "گروه بين المللي شيعه" که بتواند با القاعده که بعنوان يک گروه سني، هر روز رنگ و بوي ضد شيعه بيشتري به خود مي گيرد مقابله کند، دارد به وقوع مي پيوندد. منبع: ايل جورناله 22 ژانويه 2006

ايران در آستانه رويارويي با غرب

به نظر مي رسد ايران بر سر گسترش برنامه هسته اي خود که مدعي است با مقاصد صلح آميز انجام مي گيرد، در آستانه رويارويي با غرب قرار گرفته است. آژانس بين المللي انرژي اتمي ظرف دو هفته آينده نشستي برگزار خواهد کرد تا در مورد ارجاع پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت تصميم گيري کند. اگر هيچگونه توافقي با ايران صورت نگيرد، احتمالاً ايران تحريم اقتصادي خواهد شد. ديپلمات هاي غربي اعلام کرده اند، فقط تحريم هايي را بر ايران اعمال خواهند کرد که به دولت و برنامه هسته اي اين کشور و نه مردم عادي ضربه بزند. اما به نظر مي رسد که شرکت هاي انگليسي نيز قرباني اين تحريم ها خواهند شد، چرا که انگليس روابط تجاري گسترده و روزافزوني با ايران دارد، به گونه اي که اين اواخر به نظر مي رسيد ديگر ايران، کشوري منزوي نيست. آمار و ارقام رسمي دولت انگليس نشان مي دهد که صادرات اين کشور به ايران در سال 2004 جمعاً 678 ميليون پوند بوده است که اين رقم در مقايسه با پنج سال گذشته دو برابر شده است. بنابر ارزيابي هاي انجام شده، ساير کالاهاي صادراتي انگليس که هر ساله از طريق دوبي وارد ايران مي شوند، 426 ميليون پوند درآمد براي اين کشور داشته است. بدين ترتيب انگليس يکي از بزرگترين شرکاي تجاري خاورميانه است. نکته اينجاست که حتي در بهترين شرايط نيز کار کردن در ايران چندان آسان نيست. تجارت ايران تحت سيطره بنيادهايي است که توسط روحانيون حاکم بر اين کشور گردانده مي شوند. تجارت در ايران مستلزم عقد قراردادهاي شخصي است، به ويژه اگر خارجي باشيد. ضمن اينکه هنوز هم برخي از ايرانيان به خاطر روزهايي که کشورشان بخشي از امپراطوري بريتانيا بود، از انگليس بيزارند. هينريش ماتي تحليلگر مسائل خاورميانه مي گويد: "ممکن است يک شرکت انگليسي مانند يک شرکت چيني يا ژاپني دسترسي آساني به بازار تجاري ايران نداشته باشد." از زمان به قدرت رسيدن احمدي نژاد هم، فضاي فعاليت شرکت هاي غربي در ايران به ويژه شرکت هاي انگليسي چندان مساعد نيست. تغيير دولت ايران به معناي جايگزيني روساي مهم ترين شرکت هاي دولتي ايران نيز بود. لس پارفيت مدير توسعه تجارت بين الملل در انجمن تجار و سازندگان موتور مي گويد، با تغيير دولت جديد پروسه طولاني و اداري دريافت موجز واردات نيز طولاني تر شده است. وي مي افزايد: "ناگوارتر اين است که انتقاد انگليس از ايران باعث شده است که واردات اين کشور به ايران از ماه اکتبر سال گذشته به طور غيررسمي ممنوع شود. ايران به شرکت ها و مسئولان خود دستور داده است که فعاليت شرکت هاي تجاري انگليس و ورود صادرات اين کشور را به ايران مختل کنند و يا به تأخير اندازند." هينريش ماتي مي گويد: "از آنجا که تحريم هاي امريکا که از اواسط دهه 1990 بر ايران اعمال شدند، اجازه نمي دهد که شرکت هاي امريکايي با ايران داد و ستد کنند، خشم ايرانيان نسبت به سرمايه گذاران غربي بيشتر متوجه شرکت هاي انگليسي شده است." سخنگوي وزارت خارجه انگليس مي گويد: "ممنوعيت فعاليت شرکت هاي تجاري انگليس در ايران اوايل ماه جاري لغو شد، اما اين شرکت ها تاکنون شاهد هيچگونه پيشرفتي نبوده اند. از اين رو يقيناً آمار و ارقام تجاري انگليس در سال 2005 و يا احتمالاً در سال جاري کاهش خواهد يافت." به گفته مشاور اطاق بازرگاني ايران و انگليس، هنوز هيچ يک از شرکت هاي انگليسي از ايران خارج نشده اند. اما تا زماني که راه حلي براي بن بست هسته اي ايران ارائه نشود، تصميم گيري در خصوص سرمايه گذاري هاي آينده به تعويق خواهد افتاد. وي مي گويد: "شرکت ها رويکرد صبر را پيشه کرده اند." از آنجا که روسيه و چين مي توانند در شوراي امنيت تحريم ايران را وتو کنند، چنانچه ايران تحريم شود، مسئوليت آن به عهده سازمان ملل نخواهد بود. اما مشاور اطاق بازرگاني ايران و انگليس مي گويد: "ايران آن قدر با تحريم هاي امريکا زندگي کرده است که ديگر از تحريم اروپا نمي ترسد. ايران امروز به غرب وابسته نيست و جهت گيري خود را به سوي هند و چين سوق داده است." منبع: اينديپندنت، 22 ژانويه

راه حل خوشايندي وجود ندارد

هنوز هم وقتي موضوع توقف اهداف هسته اي ايران به ميان مي آيد، ديپلمات هاي سرتاسر جهان مي گويند: گزينه نظامي در کار نيست. اروپاييان اين جمله را مي گويند. چيني هايي که به نفت ايران نياز دارند و روس هايي هم که ميلياردها دلار از تجارت صلح آميز هسته اي ايران عايدشان مي شود، با تأکيد اين جمله را تکرار مي کنند. حتي جنگ طلبان دولت بوش نيز هيچ تهديدي نمي کنند. روز پنجشنبه وقتي در يک مصاحبه تلويزيوني از ديک چني معاون رئيس جمهوري آمريکا سئوال شد: " آيا اين احتمال وجود دارد که آمريکا براي توقف برنامه هسته اي ايران به زور متوسل شود؟"، وي با اين سئوال طوري برخورد کرد گويي بمب اتم است. ديک چني با دقت و پرهيز از به کار بردن الفاظي که زماني براي هشدار دادن به صدام حسين استفاده کرد، پاسخ داد: "هيچ رئيس جمهوري نبايد گزينه نظامي را از دستور کار خارج کند." به نظر مي رسد آقاي چني سعي داشت به قدر کافي ابهام ايجاد کند تا ايران را به فکر وادارد. بنابراين، دو سئوال در اينجا مطرح خواهد شد: اگر ديپلماسي با شکست رو به رو شود، آيا آمريکا به گزينه نظامي متوسل خواهد شد؟ و اگر متوسل نشود، چه خواهد شد؟ پاتريک لانگ رئيس اسبق سازمان اطلاعات- دفاع خاورميانه مي گويد: "گفتن اينکه هيچگونه راه حل نظامي براي اين مسأله وجود ندارد، يک جور حرف بي معني است. ممکن است راه حل خوشايندي وجود نداشته باشد، اما راه حل نظامي وجود دارد." در واقع آقاي لانگ به اين مطلب اشاره مي کند که ايران مي تواند نمونه يک مطالعه موردي براي انجام اقدام نظامي بازدارنده عليه يک تهديد روز افزون باشد. اين دقيقاً همان سياستي است که دولت بوش در سال 2002 رسماً به آن اشاره کرد. اما حتي اگر انهدام تأسيسات اتمي ايران، هسته اي شدن اين کشور را به تأخير بياندازد، باعث خواهد شد که متحدان آمريکا از يکديگر دور، شايد بسياري از ايرانياني که از دولت اقتدارگراي ايران منزجر هستند، به دشمنان سرسخت آمريکا تبديل شوند. ايران روش هاي بسياري براي انجام اقدامات تلافي جويانه دارد که از آن جمله مي توان به ضربه زدن به بازارهاي نفتي اشاره کرد. يکي از مقامات عالي رتبه آمريکا که در طراحي هجوم نظامي اين کشور به عراق سهيم بود، اخيراً اظهار داشت: "آيا ما مي توانيم به ايران حمله کنيم؟ البته. اما آيا مي توانيم پيامدهاي آن را نيز کنترل نماييم؟ ترديد دارم. همين نگراني ها بود که باعث شد رئيس جمهور بيل کلينتون از حمله به کره شمالي در سال 1994 ممانعت ورزد." ايرانيان به دقت مسأله کره شمالي را زير نظر گرفتند و اين است که امروز در واشنگتن، تجربه کره شمالي زيربناي استدلال هاي ديپلماسي در برابر زور را تشکيل مي دهد. مشکل اين نيست که واشنگتن اهداف مورد نظر را نمي شناسد. بسياري از تأسيسات هسته اي ايران و يا دست کم آنهايي که سازمان هاي اطلاعاتي آمريکا از آنها خبر دارند، به راحتي قابل رويت هستند و حتي وجود آن دسته از تأسيساتي که در زيرزمين پنهان هستند، توسط ماهواره هاي جاسوسي به ثبت رسيده است. مشکل اين است که پيامدهاي جهاني حمله به ايران، آمريکا را فلج خواهد کرد. جان هامري معاون وزير دفاع آمريکا در سال هاي 1997 تا 1999 مي گويد: "کنايه اينجاست که شرايط ايران بر عکس عراق است. از آنجا که بازرسان بين المللي در ايران حضور داشته اند، ما چيزهاي زيادي در مورد تأسيسات ايران مي دانيم. گزارش هاي بازرسي آنها به طراحان پنتاگون کمک کرده است برنامه حمله به آسيب پذيرترين تأسيسات ايران را تنظيم کنند." اشتون کارتر کارشناس مسائل گسترش سلاح هاي اتمي در دانشگاه هاروارد مي گويد: "برچيدن برنامه هسته اي ايران ممکن نيست، اما قطعاً با انجام حملات درست مي توان فعاليت آن را به تأخير انداخت." به گفته مقامات آمريکا، هرگونه حمله به تأسيسات هسته اي ايران با نيروگاه نطنز آغاز خواهد شد که ايران سال ها وجود خارجي آن را پنهان کرد. بعد نوبت به کارخانه هاي ساخت قطعات سانتريفيوژ، نيروگاه اصفهان، مراکز تحقيقاتي و تأسيسات نظامي خواهد رسيد. با اين وجود، هامري معتقد است: "بمباران تأسيسات ايران، کل کشور را با رهبران تندروي ايران متحد خواهد کرد و اين امر با آنچه که ما سعي داريم در ايران به آن دست پيدا کنيم، مغايرت دارد. هدف ما اين است که مردم دنيا ديده و تحصيلکرده ايران که در برخي موارد حامي آمريکا هستند، حکومت جديدي را پايه گذاري کنند."اما سئوالي که همچنان باقي است اين است که اگر گزينه حمله نظامي به ايران منتفي باشد، با توجه به اينکه ايران تاکنون مشوق هاي سه کشور اروپايي و روسيه را در قبال توقف برنامه تسليحاتي هسته اي خود نپذيرفته است، چه امتيازاتي مي توان به ايران ارائه داد؟ مناظره امروز غرب، روسيه و چين در اين خصوص است که اگر ايران هسته اي شود و جنگ سرد دربگيرد، اول چه کسي تسليم خواهد شد؟ منبع: نيويورک تايمز، 22 ژانويه

آغاز شمارش معکوس

هاشمي رفسنجاني، سفرخود به مشهد را نيمه تمام گذاشت و براي شرکت در" يک جلسه مهم" به تهران بازگشت. محمود احمدي نژاد، که در آخرين لحظه، ديدارش با مقتدا صدر لغو شده بود، سفر خود به خوزستان را يک هفته به تعويق انداخت. مطبوعات و مقامات آمريکا و اروپا، با لحن بسيار تندي عليه جمهوري اسلامي سخن مي گويند که حتي در مورد عراق هم سابقه نداشته است. تحولات و جبهه بندي جهان ـ جمهوري اسلامي با چنان شدت بي سابقه اي رو به روست که مفسران سياسي آن را "شمارش معکوس" نام نهاده اند
در روزهاي آخر هفته گذشته، وقتي 5 قدرت جهاني دعوت جمهوري اسلامي براي بازگشت به مذاکره را رد کردند، بحران، که از آغاز سال ميلادي صورت حادي گرفته بود، وارد مرحله تازه تري شد. در يک سوي جبهه، نو محافظه کاران آمريکا هر روز با استفاده از تندروي همتاهاي داخلي خود در ايران، به شکل جديدتري در مرکز فرماندهي قرار مي گيرند؛ و گام به گام به اجماع جهاني براي بردن پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت نزديک تر مي شوند. کشورهاي بزرگ غرب در کنار آمريکا قرار گرفته اند. مطبوعات غربي، به ويژه روزنامه هاي معروف فرانسه که نماينده جناح راست هستند، حملات بسيار شديدي را عليه جمهوري اسلامي و شخص محمود احمدي نژاد دنبال مي کنند. توني بلر، نخست وزير انگلستان، ديشب اقدام دولت ايران را براي برگزاري کنفرانسي درباره هولوکاست، با صفاتي نظير" تکان دهنده، مضحک، احمقانه"و هر صفت ديگري که به ذهن برسد، توصيف کرد. او از ژاک شيراک که سخن از به کارگيري بمب اتمي عليه جمهوري اسلامي رانده بود، دفاع کرد و گفت: "من با ارزيابي شيراک از خطر موجود در جهان موافقم". وزير خارجه آلمان هم بار ديگر تکرار کرد: "درباره ايران تاکنون صبر زيادي نشان داده ايم".پايگاه خبري بلومبرگ نوشت: "ايران و برنامه هاي هسته اي اين کشور بسيار خطرناک تر از چيزي است که سه سال پيش عراق بود". مجموعه اخبار و اطلاعات موجود نشان مي دهد که جلسه اضطراري شوراي حکام در 15 اسفند تشکيل مي شود و بيشتر گمانه ها بر اين است که پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل فرستاده خواهد شد. عباس عبدي، حمله نظامي به ايران را تا زمان طرح پرونده ايران در شوراي امنيت، منتفي مي داند، اما جمع بندي روزنت" ايران ما" نشان مي دهد: "زمان اقدام نظامي احتمالي آمريکا و اسراييل عليه ايران در فروردين سال 85 و تقريبا مصادف با سومين سالگرد تهاجم آمريکا به عراق خواهد بود." آمريکا در حاليکه حلقه محاصره ايران را گام به گام کامل تر مي کند، هنوز از ديپلماسي مي گويد. برخلاف اسراييل که مقامات عالي رتبه آن روي پاس هاي بلند احمدي نژاد، آبشار جنگ و حمله به ايران را مي زنند. فيدل کاسترو، رهبر کوبا ديروز از حمله آمريکا به ايران ابراز نگراني کرد. سخنان کاسترو در ديدگاه مقامات جمهوري اسلامي هم منعکس شد. هاشمي رفسنجاني، براي چندمين بار در دو هفته اخير درباره نزديکي خطر هشدار داد و خواستار"همبستگي و انسجام" همه نيروها شد. نماينده ولي فقيه در سپاه پاسداران "حمله آمريکا" را بي ثمر دانست، ولي موسوي خوئيني ها به صراحت گفت: "ايران در دشوارترين شرايط 27 سال گذشته قرار گرفته است." حسين شريعتمداري که معمولا نظريات" مرکزيت حزب پنهان" را منعکس مي کند، در دو مقاله پياپي در روزنامه کيهان، نزديکي خطر را تاييد کرد. او خطاب به مقامات کشور نوشت: "به خواب نرويد که دشمن بيدار است". و به نيروهايي که از" چالش اخير ايران و آمريکا بوي کباب" شنيده اند، هشدار داد. جمهوري اسلامي که قاعدتا ديشب در نشست مهم تهران، حوادث خطرناک اخير را بررسي کرده است، دو سياست همزمان را در جبهه مقابل غرب پيش مي برد. از يک سو، تلاش تيم لاريجاني براي ايجاد شکاف در جبهه جهاني با بازي روي مهره هاي روسيه و چين ادامه دارد، و از جانب ديگر جبهه منطقه اي در برابر حمله نظامي به سرعت تقويت مي شود. سفر ناگهاني احمدي نژاد به سوريه، و سپس ديدار او با مقامات حزب الله لبنان وآنگاه حضور مقتدا صدر ماجراجوي عراقي در تهران و ديدار او با لاريجاني و هاشمي رفسنجاني، در عمل جبهه اقتدارگرايان خاورميانه را مستحکم کرد. بشار اسد که در موضع دفاع قرار داشت، بعد از سفر احمدي نژاد سياست مقابله را برگزيد و سخنان تندي عليه آمريکا گفت. مقتدا صدر هم در کنفرانس مطبوعاتي تهران در کنار علي لاريجاني از"وحدت ميان مسلمانان با سلاح ايمان" سخن راند و "شکست اسراييل و آمريکا" را نويد داد. اکنون، کمتر از شش ماه بعد از روي کار آمدن دولت احمدي نژاد، سياست جنگي به مقابله مستقيم با قدرت هاي جهاني منجر شده است. جبهه دو طرف مستحکم و تندروان شمارش معکوس را براي "جنگ نهايي" آغاز کرده اند

Thursday, January 05, 2006

حزب کمونیست کولیگری

با سلام و احترام به همه
نقل چند سطری از سایت «اصغرآقا» در سایت «دیدگاه» خوشبختانه بحث هائی برانگیخت و با این که من این میان قربانی ناسزاهای حزب کمونیست کارگری شدم از نتیجه راضی ام و سپاسگزار اینترنت که کاربران و مطالعه کنندگان آن با هوشمندی ناظرند و نمیگذارند کسی تنها به قاضی برود. برای یک جمع بندی فی الواقع دفاعی (دفاع از خودم در مقابل دشنام ها و اتهام ها) دوست دارم مروری بر ماوقع بکنیم که خاصیت های غیرشخصی اش هم کم نیست و بیش هم هست. حرفم را خلاصه میکنم و حرف دیگران را هم کوتاه میآورم و نقطه چین میگذارم که کاملش در سایت دیدگاه هست و جای فرار از اصل و اوریژینال نیست. من هم حضوری پرانتزی در نقل قول ها دارم. (بولد کردن ها هم از من است.) نوشته من این بود و شاید قدری بی ملاحظه نوشتم و فکر عواقبش را نکردم. همیشه همینجورم و همینم
« عقيده شما راجع به حزب کمونيست کارگري چيست؟ اينها خيلي تبليغات ميکنند؟خوب. من چي بگم؟ ميدانم که اين جوان نخواسته مرا امتحان کند بلکه در غياب موقت سازمان هاي فعال چپ (چپ واقعي، نه چپ آمريکائي!)، زير بمباران تبليغات انحرافي قرار گرفته. خوب جوان جان! قرار است ما به سوي جامعه اي سکولار و حکومتي لائيک پيش برويم نه؟ که از نکبت دولت مذهبي رها شويم نه؟ خوب حزبي که خدايش اريل شارون باشد و پيغمبرش جرج بوش باشد و امام حاضر و غايبش منصور حکمت باشد و زهراخانم چراغي و الله کرمش علي جوادي نامي باشد، جوان جان! شما را از سکولاريزم و لائيسيته دور نميکند اين حزب مذهبي؟خيلي احزاب و سازمان ها هستند که «آينده» پرده از زدوبندهاشان برميدارد. از اين نظر حزب کمونيست کارگري اکنون در آينده خويش است!» اصغرآقا دات کام
در پاسخ من "آرش سرخ" نوشت: «آقای خرسندی سلام, من آرش سرخ هستم. نوجوانی از ایران و هوادار حزب کمونیست کارگری. از بچگی در روزنامه های قبل از انقلاب و کتاب هایی که داشتیم و سایت های اینترنتی دنبال مطالب شما می گشتم .... با خودم خشنود می شدم که یک طنزنویس برجسته ی ضد رژیم و تا حدودی ضد مذهب داریم (تا حدود کمی البته!).....شما حداقل از نگاه من, طنزنویس با ارزشی بودید. (حیف شدم) .... آیا این حرف های یک لمپن سیاسی یا غیر سیاسی! نیست؟ (بگذارید تا تهش بخوانم ببینم) ..... آیا این سخیف ترین فحاشی های ممکن نیست؟ (وا!) آیا یک کلمه نقد جدی یا حتی طنز بامزه در این حرف ها هست؟ (حرفهای مرا میگوئی؟ آره جوان جان هست. حزب کمونیست کارگری را حزب مذهبی میدانم ، دور از لائیسیته و سکولاریسم) .... با کمال تاسف سخیف ترین فحاشی ها و نازل ترین دروغ هاست (چند دفه میگی؟ دو سه تاشم که من نفطه چین کردم) حزب ما صدها صفحه علیه فاشیسم اسرائیل و تروریسم بوش دارد و نوشته است.... باب هیکن, نویسنده ی انگلیسی, در مورد این نوشته ها گفت: ".... الحق که باید اثار این کمونیست ایرانی در مورد جنگ های آمریکا را انجیل انسانیت نامید!" (عرض نکردم حزب مذهبی است؟ پس انجیل جدید هم آورده) ..... شما جواب باب هیکن را چه میدهید؟ (عیسامسیح شفایش دهاد) جواب آن چند صد دانشجو که به خاطر فوت منصور حکمت از فرط ناراحتی دو واحد هم پاس نکردند را چه می دهید؟ ...
ببین جوان جان! اولاً باید آمار دقیق بدهی که من تکلیف خودم را بدانم. باید بدانم این چند صد نفر دانشجو سیصد نفرند؟ پانصد نفرند؟ نهصد نفرند؟ (گوبلز که میگفت 4 میلیون نفر) و وقتی آمار گرفته اید تمام آنها حتی دو واحد هم پاس نکرده بودند؟ چند نفرشان یک واحد پاس کردند؟ چکار میشود برایشان کرد؟ من بیایم براشان پاس کنم؟ چه جوانان ضعیفی هستند! شاید هم زیادی خنگ بوده اند. منصور حکمت که ناگهانی از دنیا نرفت و دو سه سال در بستر بیماری بود. پس شوکش چندان قوی نبوده. حقش بود بچه ها دو واحد را اقلاً پاس میکردند که من جواب بالای دو واحدی ها را یکجوری بدهم. بهرحال شرمنده ام. از قول من از همه شان معذرت بخواهید. کاش حزب شما یک روز بتواند دانشجوی هوشمند و درسخوان هم به تور بزند
آرش جان! دو سه سال پیش برنامه داشتم در دانشگاه لندن. خانمی آمد گفت یکی از هوادارانی که خودش را برای مریم رجوی آتش زده بود علاقمند به شماست و آوردیم برنامه را ببیند. گفتم خوش آمده. گفت شما در صحنه چیزی راجع به او بگو. پاسخ دادم (و بعداً نوشتم) بهتر است نگویم که چیزی باب میلش نخواهم گفت. چون عقیده ندارم انسانی باید خود را برای انسان دیگر آتش بزند. اگر برای این جوان مشکلی پیش میآمد، آیا مریم خانم متقابلاً خودش را برای او آتش میزد؟
آرش جان! من از این مرید و مراد بازی ها حالم بهم میخورد. جواب آن دانشجویان را هم باید منصور حکمت بدهد که چرا به پیروان خودش سفارش نکرد قوی باشند و بعد از مرگ او واحدهاشان را بگذراند؟ منصور حکمت مسئول این ضایعه علمی و دانشگاهی است. میدانم تعدادشان از چند صد نفر هم بیشتر است و شما نمیخواهید ابعاد فاجعه را نشان دهید. چرا یک رهبر سیاسی، آنهم مارکسیست، چنان بتی از خود درست کند که وقتی میمیرد شاگردان بت پرستش دو واحد هم نتوانند پاس کنند؟
دنباله نامه آرش سرخ (که نامش مرا یاد ارتش سرخ میندازد)
« ...جواب من و صدها نفر از دوستانم (قرار شد بگی هزارها) که با نقد حکمت و با نوری که او به راه مان تاباند (نور را از احمدی نژاد قرض گرفته بوده!) فهمیدیم که هیچ کجای این دنیا پیغمبر و امامی نیست (غیر از منصور حکمت ) .... آیا مدرکی پنهانی دال بر حمایت ما از آمریکا و اسرائیل دارید؟ پس کجاست؟ نشان مان دهید تا ما هم هدایت شویم. (مدرک از کجا بیارم؟ مگر ملک و املاک خرید و فروش میکنیم؟ اول شما یک مدرک به من نشان بدهید که مثلاً برج های دوقلوی آمریکا را بن لادن انداخت. من راجع به دزدی گرگی های رفسنجانی هم مدرک ندارد. او هم مثل شما از همه مدرک میخواهد.) آقای خرسندی! در صحنه ی سیاست ایران بزرگترین حزب چپ و حتی بزرگترین حزب سکولار ما هستیم. (رادیو اسرائیل هم تأئید کرد) .... با سخیف ترین فحاشی ها به آن ها حمله کرده اید. (باز گفت) با لحنی که من به جرات می گویم ما در تاریخ حزب مان علیه هیچ کس ننوشته ایم. (نوشته اید جانم. علیه رفقای انشعابی خودتان نوشته اید. بدجوری هم نوشته اید. خود تو هم که نوجوان دانشجوئی در ایران نیستی! ، نوشته ای
آقای خرسندی! به حرف هایی که زدم, رفیقانه و صمیمانه, فکر کنید. جایگاه شما, نه پیش هواداران ما که پیش اکثریت دانشجویان دانشگاه های تهران, پس از این نوع نوشته ها کاملا پایین آمده است. (آمار دقیق بدهید. مدرک پیشکشتان. منظورتان از "اکثریت" ، پنجاه درصد به اضافه یکنفر است؟ دانشگاه های شهرستان ها چی؟ از آنها آمار نگرفته اید؟ جایگاه من چند درجه پائین آمده؟) بیایید کمی سطح خودتان را بالا بیاورید. شما می توانید طنزنویس برجسته ای به یاد بمانید اما نه با این نوع نوشته ها. (نمیخوام) دور نیست آن روزی که حزب ما در توده های میلیونی مردم محبوب شود ..... آن روز شما باید این طنزهایتان را یک جایی قایم کنید. (تهدید از حالا؟ آفرین بر شما... ظاهراً من باید همین الان خودم را یکجائی قایم کنم. ..... میروم اسرائیل که دستتان به من نرسد!) گذشته تان را کمی اصلاح کنید! کمی به آینده تان فکر کنید! (رفتم قایم شم
2 - با سپاس از آرش سرخه و وحشت از تهدیدش به جناب سیاوش دانشور میرسیم:«هادى خرسندى و ابراهيم نبوى در سياست و جايگاه اجتماعى طنزنويسهاى دوقلو هستند (3قلو بودیم جان شما. سومی را من و نبوی آن تو کورتاژش کردیم. یک گناهمان هم از نظر شما همین موافقت با کورتاژ است)......هادى خرسندى، هرچند ضد رژيم است اما منافع و دنياى صنفى اش او را کنار اولى ميگذارد. (الان مدرک هم میدهد) ... هر دو در ليچارگوئى به حزب کمونيست کارگرى دست در يک کيسه ميبرند....(عرض نکردم).... آيا هادى خرسندى که ما را "هوادار بوش و شارون" ميداند براى ادعايش ميتواند چند کلمه استدلال محکم سياسى نشان مردم بدهد؟ اگر نميتواند، آيا اين فقط عقده ترکاندن و نرخ گذاشتن در مقابل کسانى ديگر نيست؟ (گمانم معنی داشته باشد) آيا هادى خرسندى که به ما "چپ آمريکائى" ميگويد، دلش براى چپ روسى و استالينى لک زده است؟ (نه والله. چپ آمریکائی بهتر است. آی لاو یو) .... و هادى خرسندى بعيد است تا اين حد لاابالى باشد (ممنون از حسن نظر شما) که بدون اطلاع به کاهدان زده باشد! (لاابالی به کاهدان نمیزند عزیزم. دزد ناشی لازم است! آنهم اینجا جای آن ضرب المثل نیست) پس ميداند چه ميگويد، و اينجاست که به موضع اسلامى ملى شرق زده هم صنف عزيزش ابراهيم نبوى و منابع مورد رجوع ايشان ميرسد. (به طرز حرف زدنش نگاه نکنید. آین اقا از آدم های مهم حزب است
هادى خرسندى از موضعى مردسالار و ضد زن و لومپنيستى به رفقاى زن کمونيست حزب توهين ميکند. (کجا؟) همين يک قلم کافى است که چهره و فرهنگ کلاه مخملى شما را براى هر انسان منصف و آزاديخواه، حتى مخالف حزب کمونيست کارگرى، عيان کند. آيا معضل شما اينست که چهره ها و کادرهاى زن حزب کمونيست کارگرى پشيزى براى اين فرهنگ شرقزده و پوسيده مردانه اسلامى نوع شما ارزش قائل نيستند؟ (چی میگه؟ فارسی حالیش نیست گمانم. شنیده ام آدم بدی نیست اما انگار پرت است. از کادرهای بالای حزب است. ذهنیت تعزیه ای دارد. دارد کربلا درست میکند که لابد من به زینب های حزب جفا کرده ام. نمیدانم میداند دارد جعل میکند یا مطلب را نفهمیده. شاید بد برایش ترجمه کرده اند
جناب آقای دانشور! اگر من ضد زن بودم چرا حزب شما برای کنفرانس زنان حزب ("مدوسا") شش هفت سال پیش در کلن دعوتم کرد برنامه اجرا کنم؟ - نمکدان میشکنید؟ - باز هم اگر من ضد زن هستم چرا چهارسال پیش کنفرانس پژوهشی زنان از من دعوت کرد در اجلاس استکهلم شرکت کنم و من پربیننده ترین برنامه همیشه این کنفرانس را در مقابل هفتصد نفر اجرا کردم؟ پس این شمائید که دارید اتهام میزنید. من فقط حقیقتی را فاش کردم
دنباله مقاله دانشور
« .... من از هادى خرسندى مي خواهم که اين اطلاعات ذيقيمتش را نشان مردم بدهد و مچ اين "حزب مذهبى طرفدار شارون و بوش" را باز کند. اگر او موفق به اينکار شد، ما دسته جمعى عطاى اين حزب را به لقايش مى بخشيم. (این اخلاق حزبی تان است که از قول همه "دسته جمعی" تصمیم میگیرید؟ یا در کمیته مرکزی رأی گیری عطا و لقا کرده اید؟) اما اگر او نميتواند، مثل کسى که فقط يک جو شرف برايش باقى مانده اين ادعاى خود را ثابت کند، آنوقت من به حقارت چنين موجودى ميگريم و با تاسفى از کنارش رد ميشوم.»
آقای عزیز! انبارهای سیلوی شرف من که با هر ساعت زندگیم و با هر نوشته ام بر آن اضافه میشود به قدری است که اگر همه اعضای حزب شما موش بشوند و بجوند ذره ای نقصان نخواهد یافت. اما من بی آنکه شرف شما را گروگان بگیرم و قصد توهین متقابل داشته باشم، بی آنکه حرف دهانم را نفهمم و بی انکه چندان حقارت به خرج دهم که دیگران را بسیج کنم و لشگر جمع کنم و تصمیم «دسته جمعی» بگیرم و زن ها را صدا کنم و هوار بکشم، به تنهائی، با خونسردی و احترام از شما آقای دانشور استدعا دارم به قول مسئول سایت دیدگاه به پچ پچ ها پایان دهید و رابطه تان را از 1999 به اینسو با دولت اسرائیل روشن کنید
دنباله مقاله حزب
«آقاى خرسندى! هويت شما و کاراکتر سياسى شما تابع بازار و مستعمينى است که قرار است سالنهايتان را پر کنند. (در مدوسا و کنفرانس پژوهشی زنان؟ یا گردهمائی پارسال زندانیان سیاسی در کلن؟) آخر شما هم بايد نان بخوريد. (بمیر) همين به سياليت در رفتار سياسى شما، که خيلى اوقات از جوک و طنز و مزه ريختن قابل تفکيک نيست، شکل داده است.»
پس چرا وقتی من برنامه دارم شما دستک و دفتر و کتاب و پرچم میآورید به محل نمایش برای «مستمعین» من؟ با اینهمه که این سالها با من بی تربیتی کردید و با اینکه با عقاید حزبی – مذهبی، مرید و مرادی و بت پرستانه تان مخالفم، همیشه در نهایت دمکراتمنشی به فرستادگان شما جا دادم و اجازه دادم در کنار برنامه، در سالنی که در اجاره ام بود کارشان را بکنند. - در یوتوبوری مثلاً همین پارسال – همان شهری که رادیوتان هم به من فحش میداده - و یکبار هم که برگزارکنندگان برنامه من به بچه های شما اجازه میز گذاشتن نداده بودند، روی صحنه به آنها اعتراض کردم. – در اپسالای سوئد سه سال پیش - باز نمکدان میشکنید؟
دانشور: « جدى باشيد، اگر حرفى براى زدن داريد صريح و روشن بزنيد و پاى آن بايستيد. (اِ اِ اِ ا. اینقدر خودت را به نفهمی نزن. صریح تر و روشن تر چی میخوای؟ تو ناسلامتی کادر بالای حزبی مرد. – آخ آخ به زن ها توهین کردم! - اگر نفهمیده اید من چه میگویم پس این بسیج حزبی برای چیست؟ آن تهدید استعفای دسته جمعی پس چی بود؟). اما شما و نوع شماها حرفى براى زدن نداريد. (ای بابا) ما که مى شناسيم. هرچه هواى چپ و کمونيسم و اعتراض راديکال بيشتر در ايران ميوزد و الگوهاى کمونيسم غربى و مارکسيستى منصور حکمت بيشتر جان ميگيرد، نوع شما و اظهار نگرانى از تبليغات و سازماندهى کمونيستى و ترور شخصيت رهبران ... » (چی؟ دوباره بگو. دوباره بخوان این پرت و پلاها را. مگر مجبوری بنده خدا جواب بدهی. کی مجبورت کرد؟ کی در جلسه حزب ترا موظف به جوابگوئی کرد؟ بیخود گوش کردی. باید قندان را پرت میکردی طرفش؛ بعد هم بلند میشدی گازش میگرفتی. مگر شما ها چی تان از جمهوری اسلامی کمتر است؟ امام راحل ندارید که دارید، توضیح المسائل ندارید که دارید، زهرا خانم چراغی و الله کرم ندارید که علی جوادی هست. تازه نقش شاباجی خانم را هم برای سلطنت طلبها بازی میکند. اینهمه هم که طرفدار پولدار دارید که میلیون میلیون پول تلویزیون و رادیو و نشریات و سایت های اینترنتی تان را میدهند. اقلاً یک بیلان بدهید از ارقامی که کارگرها به حسابتان میریزند که روی ما کم شود
«.... برويد شغل شرافتمندانه اى پيدا کنيد. (چه کنم با شما که حرف زدن بلد نیستید و با هادی خرسندی اینجوری حرف میزنید. این را از قول شما بسیارجاها نقل خواهم کرد. شما این هستید. شما این هستید که به من میگوئید برو شغل شرافتمندانه پیدا کن. چشم . الساعه میروم به اداره کاریابی بیشرف های نادم) اگر ميخواهيد سياسى باشيد لااقل از میکیس تئودوراکيس بياموزيد (ببخشید. استعداد موسیقی ندارم) نه از ابراهيم نبوى.» (جواب این را هم عرض میکنم) ٣٠ دسامبر ٢٠٠٥
نوشته «خبرگاه
این مطلب از سایت دیگری (خبرگاه داتکام) است که هیچگونه ارتباطی با حزب کمونیست کارگری ندارد. برای آگاهی اقای دانشور که روحشان از آن بی خبر است. و البته «خلاصه» میکنم و مغزش را میآورم

« ..... بدون مدرکی حزب کمونیست کارگری را متهم به آمریکائی واسرائیلی میکند . این درحالی است که هادی خرسندی برنامه هایس از صدای آمریکا پخش میشود و تا چندی پیش نیز به گفته خود حقوق بگیر همان رادیو اسرائیل یا شارون بوده است . ..این هم از طرف یک نفر که به گفته خود چک مستمری اش از رادیو اسرائیل
بد جوری ما را لو دادند. بدل زدند. مدرک هم دارند! (از قول خودم!) اینها اگر با اسرائیل ریخته باشند روی هم شاید فتوکپی چک ها را هم داشته باشند
حالا بد هم نشد. اگر خیلی بی مناسبت از رابطه خودم با رادیو اسرائیل حرف میزدم حمل بر خودستائی میشد. چه سرافراز هم کارم را کردم که یکنفر در اینترنت مرحبایم گفت. (آقای جابر کلیبی
چند سال پیش که رادیو اسرائیل از من خواست صدایم را پخش کند (هنوز اینترنتی در کار ما نبود) برای اینکه صدایم به داخل برود، بعد از مدت ها ، بالأخره دعوت را پذیرفتم. (از آقای منشه امیر بپرسید) بعد گفتم من نویسنده حرفه ای هستم و مفت کار کردن را خلاف اصول حرفه ای میدانم. با خنده گفت « رادیو اسرائیل پول نداره! همه مجانی کار میکنند!» . گفتم کار نمیکنم. چند روز بعد ؛ من در لس آنجلس بودم، آقای منشه امیر زنگ زد که پولی فراهم شده شماره حسابی بدهید تا بریزیم به حسابتان. گفتم قبول است. پول را بدهید به یک مدرسه ای در اسرائیل. من نمیخواهم. ( از آقای منشه امیر بپرسید) از مقامات اسرائیلی بپرسید. تلفنشان را که دارید!
آقای دانشور! این حکایت را نقل نکردم که مرا بشناسید، میخواهم شما خودتان را بشناسید. – که به من میگوئید بروم شغل شرافتمندانه پیدا کنم - البته من شق القمر نکردم اما همکار و همفکر طرفدار شما که از قول «خودم» نقل کرده که حقوق بگیر رادیو اسرائیل بودم و از قول من تکرار کرده که چک مستمری از رادیو اسرائیل میگرفتم، گمان کنم او شق القمر و شق الشرف را با هم کرده باشد! دعوتش کنید کادر بالای حزب شود. (اگر نیست
حضرت دانشور! آن برنامه های خرسندآپ کمدی من که شما میآئید میز در سالنش میگذارید و حالا مسخره میکنید و مستمعین مرا دست کم میگیرید – اما برایشان دم تکان میدهید– ( دلتان بسوزد که ماه پیش در لس آنجلس چهارتا برنامه گذاشتم که آخرینش سالن 1720 نفری را پر کرد و عده ای برگشتند) – این برنامه ها پاسدار شرف و استقلال نویسنده ایست که از هیچ دولت و سازمان سیاسی و غیر سیاسی کمک نمیگیرد. شما حاضرید راجع به حزبتان چنین ادعائی بکنید؟
شما که به من میگوئید بروم شغل شرافتمندانه پیدا کنم. یا من را نمیشناسید، یا شرف نمیدانید چیست. البته که مرا خوب میشناسید و بالاتر گفتید. در سایت حزبتان راجع به بالا بودن کلسترول من هم اشاره کرده اید! پس
بیش از این شرمنده تان نمیکنم و میرسیم به همکار دیگرتان حسن صالحی. (اگر اسم مستعار خودتان نباشد
مقاله آقای حسن صالحیهادی خرسندی ظاهرا هرازگاهی ماموریت دارد که بدون هیج دلیل و بهانه ای به حزب کمونیست کارگری ایران حمله کند (مأموریت دارم؟) و به ما فحش و ناسزا بدهد. سایت دیدگاه عقده ترکانی اخیر ایشان را چاپ کرده است و جالب است که در این حمله زشت و ناپسند هادی خرسندی ناگزیر است که به نوعی به قدرت و نفوذ حزب ما در میان کارگران مردم زحمتکش و بویژه جوانان اقرار کند. (من یادم نمیاید چنین اقراری کرده باشم. لابد زیر شکنجه ازم گرفته اید که یادم هم نمانده) ..... ولی هادی خرسندی معلوم نیست حرف حسابش چیست؟ فقط لیچار از نوع احمدی نژادی بار ما می کند و مثل او مامور کشف ردپای اسرائیل در همه چیز و همه جاست! (نه والله. فقط توی حزب شما دنبالش میگردم) معلوم نیست که چگونه حزب ما که بارها دولت فاشیست و نژادپرست اسرائیل را محکوم کرده است (کجا؟ کدام تاریخ؟) از نظر هادی خرسندی طرفدار شارون میشود... آقای هادی خرسندی ظاهرا طنزنویس است ولی من نمی دانستم که ایشان شامورتی بازی هم بلد است (به قول آقای دانشور آدم شامورتی به کاهدان میزند!) و بدش نمی آید ادای حزب اللهی رژیم در خصومت ورزی هیستریک علیه کمونیستها را در بیاورد! ولی شاید نه این ادا و اطوار ها بیشتر شبیه توده ای ها باشد که حاضر بودند به ضد آمریکایی بودن "آقا" قسم بخورند و کمونیستهای "نوع آمریکایی" را دو دستی تحویل رژیم بدهند! البته شاید هم لجن پراکنی اش علیه رهبران کمونیست مردم به خاطر این است که ایشان می خواهد از طریق ترور شخصیت به نان و نوایی برسد؟! (همچنان دارد شامورتی بازی را تعریف میکند!) هر چه که هست پدیده زشت و ناروایی است ! (چقدر فونتش شبیه فونت اقای دانشور است
اظهار نظر مردم
اینهم خلاصه ای از تعدادی نظرات مردم که کاملش در سایت دیدگاه هست: « ... من فکر ميکنم که همين مقاله خودش يک مهر تائيد بر بسياری از حرفهای آقای خرسندی است. در ضمن، در بين مقاله اين فرد (آرش سرخه).... و صالحی و دانشور يک تشابهات عجيبی در انتخاب کلمات و محور صحبت است. (مثل ترکیب عجیب و غریب «عقده ترکاندن»!) کاش آنکه خط اصلی را ميدهد و تقاضای واکنش از رفقايش ميکند، چند جمله غير مشابه هم مينوشت که آدم حس نمی کرد يکی خط داده و بقيه کپی کرده اند. (که مثلاً هر سه تان به فاشیسم اسرائیل اشاره کنید اما آدرس ندهید) ...... فرق شما با آخوند ها و اعوان و انصارشان چيست؟ /.... ما در حال نبرد با قران و اسلام و سیاسی هستیم و آنان حزب آینده با کمک اریل شارون و...می خواهند کتابهای مقدس جدیدی به نام کتابهای منصور حکمت را جایگزین آن کند درحالیکه ما با کلیت تقدس گرایی و خرافات و جبر مشکل داریم .../......... اینان اخوندهایی کمونیست نما به مراتب بسیار بدتر از جمهوری اسلامی هستند که با عوام فریبی در صدد قدرتنمایی برای خودند /......شما آشکارا دروع میگوئید که ضد میلیتاریسم غرب و آمریکا هستید، چون شما از لشکر کشی به افغانستان دفاع جانانه کردین وبا تشکر از سرباز آمریکائی و دمکراسی غربی .../ ......اگر آقای خرسندی با هر لحنی خواست شمارا مورد نقد قرار دهد،چرا شما این را به حساب "علیه کمونیستها" می گذارید، مگر شما نماینده همه مبارزین کمونیست هستید؟!! سوماً: آقای خرسندی درباره منصور حکمت نظرش را بیان کرد این چه ربطی به "رهبران کمونیست مردم" دارد؟ کدام مردم و بر اساس چه انتخاباتی و در کدام تاریخ و برای چه "منصور حکمت" را به عنوان "رهبر کمونیست"شان انتخاب کردند؟!! .... به دروغ جریان خود را کمونیست و منصور حکمت را رهبر مردم می خوانید؟ ./...... ولی وظیفة یک حزب خط و نشان کشیدن برای این و آن نیست. .../ ...... آقای توکل:گر حکم شود که مست گيرند قبل از همه حککا را گيرند. اگر به تهمت و تحريف است پس آدرس عوضی ندهيد. حزب شما از اين لحاظ هم اول است. شما حتی دبير کل قبلی کورش مدرسی را متهم به چشمک زدن به حجاريان کرديد. بدون کوچکترين مدرکی ديگران را جاسوسان سيا و نوکران بوش و غيره خوانديد.... /.... متاسفانه همانطور که حزب شما در رابطه با حق کورتاژ زنان از موضعی بسیار عقب افتاده برخوردار است.../... در هيچ کجاى طنز (مورد دعواى) هادى خرسندى به زنان حزب توهينى نشده (مگر اينکه على جوادى را جز بانوان حزب به حساب آورد). ... هادى خرسندى آقاى على جوادى را (و نه زنان حزب را) با زهرا خانم و الله کرم يکى دانسته.... هادى خرسندى هم مثل همه انسانها نقاط قوت و ظعف دارد ولى در شهامتش ترديدى نميتوان داشت. او دست کم اينقدر شهامت دارد که به بوش و شارون در صداى آمريکا به قول شما ليچار بار کند. ولى آيا حزب چنين کارى را در مورد شاهنشاه و يا شاه پرستان در برنامه هاى حزب در تلويزيون هاى سلطنت طلب انجام داده است؟ .../...... منهم مثل آقای خرسندی فکر میکنم که این حزب غیراز هوچیگری کاری نمی کند. اینها حتی درکوبا در میتنگی بودند و همه شرکت کنندگان از کشورهای آمریکای لاتین را دهقان های بیسواد و خرده بورژوا و لیبرال می خواندند!!! .../.... . هروقت حرف های آنها را میخوانم اتوماتیک یاد استالین می افتم. ../ .....همین اقای حکمت در مقاله ای با حق ملل در تعیین سرنوشت خود مخالفت کرده و اصولا ان را اصلی مارکسیستی نمی داند!!.../ ... در هیچ کدام از مطالب شما که تا کنون بر علیه هادی خرسندی نوشته شده اثری از نقد مارکسیستی دیده نمی شود. به نظر من شما در یک کلام سکتاریست هستید .../....متأسّفانه اینها اوّل میخواهند اسم و رسم بهم بزنند، خودشان را هی گران بفروشند،با همه لاس بزنند اداهای انقلابیگری خالی بندی کنند و بعد اگر پاداد.......اوّلین قدم انقلابیگری فروتنی در مقابل غیر دشمنان است. با کار چاق کنی و لاس که نمیشود .../ ...حزب شما را به درستی هادی خرسندی شناخته و در افشای ماهیت ارتجاعی و بورژوازی شما انگشت نشانه رفته است! شما سعی کنید که توضیح دهید چرا تلاش می کنید که طبقه کارگر ایران را به بیراه بکشانید و سرمایه جهانی و امپریالیست ها را تطهیر می کنید همانگونه که در رابطه با تجاوز جنایتکارانه آنها در افغانستان و عراق کرده و می کنید! ...
هادی خرسندی خر است
بعد از این نظراتی که همه حزب را زیر سوال برده اند، این را که مرا هم زیر سوال برده، میآورم
« از اینکه خرسندی، بسیاری از نوشته هایش کم مایه، بی مایه و اصلا طنز نیست و به گوهر، آلوده به فرهنگ لمپنی است، درش حرفی نیست. (دمت گرم) او مانند بسیاری از مردهای شهرت طلب ایرانی، حسود، خود پسند و فرصت طلب است. (آفرین که هوای زن ها را داری) به چپ و راست نان قرض می دهد، (نانوائی دونبش دارم) البته تا زمانی که هوایش را داشته باشی و تأییدش کنی و به لحاظ مادی و معنوی و چه می دانم چی خوب ترو خشکش کنی.(فهمیدم کی هستی!) می دانیم که خرسندی با همه هست. از هواداران صهیونیسم و دولت نژاد پرست اسرائیل تا بهنود و ابراهیم نبوی .......و تا چهره های فعال چپ، با همه ی اینها، مخلوط، به موقعش کنار می آید. ..... اما بازم باید گفت که خرسندی استعداد، شعرهای خوب و طنزهای خوب هم دارد. منتهی زیادی بزرگش کردند. گذاشتنش کنار عبید و ایرج میرزا و حتا بیشتر از اینها هم گزافه گفتند و او خودش را گم کرد دیگر. اما این چیز عجیبی نیست. اکثر هنرمندان ایرانی که شهرتی بهم زدند، کم ظرفیتند. ادعا یک خروار دارند اما در اصل از آگاهی و علم اغلب بی بهره اند، نمی فهمند، اگر نه اینقدر شیفته ی خودشان نمی شدند. خلاصه این از خرسندی. (ترتیب ما را داد) اما می رسیم به حزب کمونیست کارگری که برخی از اعضایش نوعی بلاهت و خودشیفتگی در عرصه ی سیاست را به نمایش می گذارند. بابا جان، درخت هر چه بارش بیشتر باشد، سرش خم تر و افتاده تر است. خجالت دارد. این همه گزافه گویی درباره ی نقش منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری چه مفهومی دارد؟ منصور حکمت اگر دانش و توانایی هایی هم داشت، شما اعضای کم فضیلت، دیگر برایش آبرویی نگذاشتید. آخر مگر حزب کمونیست شما تیم فوتبال هست؟ مگر مبارزه ی سیاسی مانند شرکت در المپیک جهانی هست که می خواهید اول شوید؟ چرا به تعداد هوادارانتان می نازید؟ گیرم که درست هم باشد - که نیست - اما این که این قدر گفتن ندارد. از تازه به دوران رسیده ها، فرصت طلبها و کلاشهایی چون ابراهیم نبوی بیشتر از این انتظاری نیست. از هادی خرسندی حسود (به آرش سرخه حسادث میورزم) و حریص و خود پسند و شهرت طلب (میخوام معروف بشم) بیش از این انتظاری نیست. اما شما که خود را رزمنده ی کمونیست می پندارید، شما دیگر چرا تشنه ی شهرت و مسابقه گذاشتن هستید؟ به امید آنکه اعضای صادق و مبارز این حزب به خود آیند و از این رفتار و منش ضد چپ فاصله بگیرند
این را هم دوست دیگری نوشته:خانم مژگان کاظمی، من هم شخصا اتهام ثابت نشده حزب کونيست کارگری مبنی بر چلوکباب خوردن آقای هادی خرسندی با ابراهيم نبوی در لندن را محکوم میکنم، و منتظر اثبات آن از طرف حزب کمونيست کارگری ميباشم
و این هم حسن ختام نظرات:آقای ناظر، اگر قرار بود که به پچ پچ هاي موجود علنا پاسخ گفت، اين پاسخ حداقل در ارديبهشت 1382 ميبايست داده ميشد. از قرار در آبان 1381 حزب کمونيست کارگری، آقای خرسندی را به خوردن چلوکباب در لندن همراه ابرهيم نبوی متهم ميکند !!! در تاريخ شنبه 27 ارديبهشت 1382 آقای خرسندی در جواب آقای اصغری از حزب کمونيست کارگری در سايت خودش مينويسد «...اما اينکه حزب کمونيست کوليگري ( کارگري سابق) از اسرائيل پول ميگيرد يا نه، ... اين شايعه ايست که راست و دروغش محرز نيست، مثل شايعه ي چلوکباب خوردن من و ابراهيم نبوي در لندن. گيرم شايعه ي مربوط به مرا فقط حزب کمونيست کوليگري منتشر ميکند و شايعه ي پول گرفتن حزب از اسرائيل را من از خودم در نياورده ام ... من با صداي بلند و با تضمين شرف اعلام ميکنم که هرگز آقاي ابراهيم نبوي را در انگلستان نديده ام و در لندن و در هيچ شهر ديگر دنيا با او چلوکباب نخورده ام .... حزب شما هم اگر راست ميگويد (!) در مقابل اينهمه شايعاتي که « چپ » و « راست » ميگويند، بيايد يکبار اعلام کند که هرگز هيچ کمک مالي مستقيم و غير مستقيم از اسرائيل نگرفته!» (دقیقاً از من خرسندی نقل کرده که خلاصه اش کردم
در پیوند با این 3 ایمیل که تقریباً بطور کامل نقل شد دوست دارم توضیح بدهم که
کنایه مربوط به مسعود بهنود تنها برمیگردد به تقدیم شدن سروده ای از من – در باره نسل جوان – به همکلاسی دوران ابتدائی ام – که مسعود بهنود باشد. ضمن اینکه سالها با هم همکار و هم سندیکائی بودیم. که همیشه هم به من محبت داشته ، که شعر «اسم شب» مرا در تیراژ خیلی بالا نوار کرده، که همواره مشوقم بوده، که من هم هروقت هرچه خواسته ام راجع به او نوشته ام و گفته ام. (آخرینش دوماه پیش در تلویزیون صدای آمریکا)، که در این دمکراسی غربی توی یک شهر با هم زندگی میکنیم، که هروقت هم را می بینیم ماچ و بوسه ای رد و بدل میکنیم، که از قیافه اش خوشم میآید، که اگر قرار باشد من بابت روابط شخصی و احساسی و عاطفی و نوستالژیکم در اینجا ، جوابگوی کسی باشم، ساعت هشت و نیم صبح فردا به جمهوری اسلامی پناهنده میشوم. (از مسعود بهنود هم خواهش میکنم کارم را درست کند
امّا ... بحث شیرین من و ابراهیم نبوی. این گمان کنم یک کمپین حزبی باشد که نه تنها از سال 81 رویش کار شده بلکه مقاله حاضر آقای دانشور هم با نام من و او آغاز میشود و با نام او پایان میگیرد
الله اکبر که کتک کاری نکردن من و نبوی برای یک عده عقده شده. (باید ترکاندش). اگر بهمدیگر محل نمیگذاشتیم یخه مان را میگرفتند که چرا ساکتی؟ اگر بهمدیگر میپریدیم، میگفتند بفرما! دوتا طنزنویس نمیتوانند همدیگر را تحمل کنند، بوئی از دمکراسی نبرده اند. حالا که مثل انسان های متمدن با (تقریباً) صد و دوازده درجه اختلاف عقیده ، به هم احترام میگذاریم و روابط حسنه داریم واگر دیداری دست دهد، ماچ و بوسه میکنیم، - یک عالم هم راجع به دنیای طنز و طنزنویسان ایرانی با هم حرف داریم - این آقا اینجوری میگوید و کادر حزب نصیحتم میکند که از تئودوراکیس یاد بگیر نه از ابراهیم نبوی! (تئودوراکیس جون کی بریم چلوکباب بخوریم؟)
از نظر حزب صاحبمرده شباهت من و نبوی در این است که در مورد حزب اینها و وجود ویتامین ث در گوجه فرنگی و کچل بودن گورباچف و لهجه داشتن مصطفی پایان یک عقیده داریم. (میتوانستم مثال های بد بد بزنم ولی نخواستم دوباره عقده بترکانم)
حزب ککا از سال 81 برآورد کرده که اگر من و نبوی را به هم نزدیک نشان دهد برای هردومان بد میشود!! اینها که هنوز به قدرت نرسیده آدم را تهدید میکنند که باید نوشته هایت را قایم کنی، چهار پنج سال پیش (که بیشتر از امروزشان قدرت داشتند) انگار مأمور خفیه گمارده بودند و جاسوس دم یکی یکی چلوکبابی های لندن گذاشته بودند که خبر چلوکباب خوردن من و ابراهیم نبوی را رسماً در سایت حزبشان اعلام کنند
ما هم البته بَدَل هایمان را فرستادیم ، چرا که نبوی هنوز در ایران بود و من هم عادت ندارم تنهائی چلوکباب بخورم! بنابر این حزب کمونیست کارگری ایران روز بعدش در سایت رسمی خود خبر چلوکباب خوردن ما را با همدیگر منتشر کرد! ضمناً به بالا بودن کلسترول خون من هم اشاره کرده بودند که وسعت اطلاعات و دقتشان مرا به وحشت استالینی انداخت
البته من و نبوی هنوز آنقدر با هم آشنا نبودیم که یک اطلاعیه مشترک بدهیم و اینگونه جاسوس بازی و دخالت در زندگی خصوصی و معده و روده افراد را توسط حزب کمونیست کارگری ایران محکوم کنیم. اگر آشنا هم میبودیم حتماً نبوی میگفت «اینها میخواهند از شهرت ما سواستفاده کنند و معروف شوند، من امضا نمی کنم
در فاصله این چند سال البته من نبوی را در لندن دیدم اما از ترسمان به چلوکبابی نرفتیم، حزب هم چیز تازه ای راجع به ما و خودش و اسرائیل اعلام نکرده! یک دعوائی هم بین ابراهیم نبوی و بادي گارد قلمی حزب، علی جوجو (جوادی) درگرفت که من به نبوی گفتم در دعوا با اینها، پیروزی ما هم شکستمان است! برو با تئودوراکیس دعوا کن

Tuesday, January 03, 2006

پاچه خوارهای جهان متحد شوید

این داستان شب های برره هم دارد بیخ پیدا می کند. داریوش کاردان طنزنویس و مجری رادیویی تلویزیونی در یک اظهار نظر شدیداللحن« آخ چشمم!» گفت: « این روزها برنامه هایی را می بینیم که به شکل حیرت انگیزی اعصاب خردکن هستند و کیفیت پائینی دارند.» وی که خودش مطمئن است که یک هنرمند سبک و عامه پسند تلویزیونی مردم را بیشتر جذب می کند، گفت: « مردم چنین هنرمندی را کنار می گذارند.» به نظر من که داریوش کاردان یا مردم را نمی شناسد یا امیدوار است که مردم ایران همانی باشند که او فکر می کند، نه همانی که هستند. وی جمله زیر را به سوی مهران مدیری شلیک کرد: « شبهای برره مثل یک برنامه روحوضی برای عروسی است.» وی گفت: « حرکات و دیالوگ های برره شنیع است.» کاردان در پایان همان حرف اصلی را زد: « اگر این حرف ها آزاد است، بگوئید تا ما هم بزنیم.» آگاهان گفتند: « اگر آزاد نبود که هر شب پخش نمی شد.» داریوش کاردان سرانجام علت اصلی سبک بودن و سطحی بودن شبهای برره را چنین اعلام کرد: « علت این است که ما کارهای بزرگ را به آدمهای کوچک سپرده ایم.» منظور وی از کارهای بزرگ ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس و وزارت و ریاست صدا و سیما و این جور چیزهای پیش پاافتاده نیست، بلکه منظورش ساخت یک سریال تلویزیونی است که خیلی کار بزرگی است. آگاهان در مورد اظهارات آقای داریوش کاردان توضیحاتی دادند که برای عبرت حضار، به عرض امت نسبتا شهیدپرور می رسد.1) اصولا تمام سریال ها و برنامه های طنز تلویزیونی موفق تاریخ ایران و جهان، در گذشته و حال و آینده سریال های شبیه همین است. و شبهای برره ترجمه سال 1384 ایرانی سریال های کمدی موفق تلویزیونی است. 2) آقای کاردان معتقد است که شبهای برره مثل یک برنامه روحوضی عروسی است، جهت اطلاع عرض می شود که اگر تلویزیون ایران همین الآن یک سریال روزانه روحوضی عروسی پخش کند، این برنامه روحوضی به یکی از پربیننده ترین برنامه های تلویزیونی تبدیل می شود، کما اینکه درسالهایی که آقای کاردان برنامه 39 را می ساخت و اجرا می کرد، برنامه روحوضی شبکه پنج یکی از پربیننده ترین برنامه های تلویزیونی بود.3) من از آقای کاردان سووال می کنم که آیا اگر یک برنامه طنز عمیق و جاندار و انسانی که مسائل اجتماعی را به نقد بکشد و غرض و مرض هم نداشته باشد، از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شود، فردای پخش چنین برنامه ای جوراب نویسنده و کارگردان و مدیران تلویزیون را بادبان نمی کنند؟4) چیزی که طنز تلویزیونی را به سمت سبکی می راند، بی استعدادی و ابتذال نویسنده و کارگردان و بازیگران نیست، عدم امکان ساخت برنامه طنز آزاد است. به نظر من شبهای برره یک طنز خوب در شرایطی است که احمدی نژاد رئیس جمهور است و مدیرعامل تلویزیون ضرغامی است. اصولا کیفیت طنز با آزادی بیان رابطه مستقیم دارد. 5) البته ذغال خوب در اعتیاد نقش زیادی دارد، اما نقش حسادت را هم نباید فراموش کرد.6) من بسیاری از برنامه های داریوش کاردان را دیده ام و سلیقه او را می شناسم، در بهترین حالت هم خودش می داند که حتی اگر در کمال آزادی هم برنامه تلویزیونی بسازد، قادر به ساختن طنز موفق تلویزیونی نیست. اصولا عامه مردمی که تلویزیون می بینند از طنز عامه پسند خوششان می آید و داریوش کاردان با وجود اینکه بارها تلاش کرده است که طنز عامه پسند بسازد، چنین موفقیتی کسب نکرده است.7) سرنوشت طنز تلویزیونی را در کاف شو سال 1356 صیاد می توانید ببینید. لطفا تصویر پرویز صیاد را در کاف شو به یاد بیاورید، یک مجری تلویزیونی که به دلیل سلیقه شخصی باله دریاچه قو را دوست دارد و شروع می کند به اجرای باله، اما به دلیل انتظارات بینندگان تلویزیونی و شرایط مربوط به آزادی در کشور یواش یواش همه چیز به باباکرم تبدیل می شود. 7) تلویزیون یعنی برنامه سبک، تلویزیونی که آزادی ندارد، یعنی برنامه سبک تر، و تلویزیونی که در ایران سال 1384 ضرغامی اداره می شود در بهترین حالت می شود شبهای برره.8) مردم دوست دارند شب نیم ساعت بخندند، شبهای برره بهترین پاسخ مدیری و گروه نویسندگان و سازندگان به این نیاز است. لطفا اگر بلدید کار بهتری بکنید، اگر بلد نیستید، بگذارید مردم حال شان را بکنند.9) هیچ وقت یادتان نرود، مردم به برنامه های طنز اخلاقی و عمیق احترام می گذارند، اما از برنامه های سطحی خوششان می آید. برنامه تلویزیونی مبتذل هم مثل خارش است، آدم می داند با خاراندن دردش می گیرد، اما خوشش می آید
دو خاطره از سالها قبل
داریوش کاردان همیشه در میان طنزنویسان به این معروف بود که راست می زند و با مقامات ربط دارد، در سال 1371 زمانی که من و کاردان در ماهنامه همشهری مطلب می نوشتیم، شماره 17 این ماهنامه به دلیل طنز داریوش کاردان و به اتهام اهانت به رهبری توقیف شد. مهران مدیری هم به عنوان یک نویسنده سطحی معروف شده است، زمانی من نویسنده یک برنامه رادیویی بودم. شعر طنزی را نوشته بودم به سیاق نوشته های دوران گل آقا و شعری از شاملو را دست انداخته بودم، قرار بود این مطلب توسط مهران مدیری در رادیو خوانده شود. مدیری گفت: من این مطلب را نمی خوانم، چون با احمد شاملو شوخی کرده ای و من به دلیل احترامی که برای شاملو قائلم حاضر نیستم این شوخی را بخوانم. آن شعر را از برنامه حذف کردم.می خواستم از نوشتن این دوجمله نتیجه ای بگیرم، اما چون خودتان بلدید نتیجه بگیرید، این کار را خودتان بکنید. درخواست: از کلیه کسانی که نظری در مخالفت یا موافقت با شبهای برره دارند، می خواهم که نظرشان را در حداکثر صد کلمه به ای میل من بفرستند تا این بحث را در روزنت ادامه دهیم
سفر به قم
سخنگوی دولت که قیافه اش شبیه غلامحسین است ولی توی خانه الهام صدایش می کنند، اعلام کرد که چهارمین سفر استانی احمدی نژاد به استان قم خواهد بود. آگاهان پیش بینی می کنند که یک هفته بعد سفر بعدی احمدی نژاد به شاه عبدالعظیم و دو هفته بعد سفر بعدتر احمدی نژاد و هیات دولت به چهارراه ناصر خسرو باشد. بالاخره این یکی ابتکار احمدی نژاد هم بیشتر از پنج بار دوام نمی آورد. غلامحسین خان گفت: « رئیس جمهور و هیات دولت قرار است تا پایان سال به شش استان سفر کنند.» من معتقدم احمدی نژاد تا پایان سالجاری به شش استان سفر نمی کند، می گوئید نه، می شماریم ببینیم چند تا می شود. تابش، نماینده مجلس در مورد سفرهای استانی احمدی نژاد گفت: « دولت احمدی نژاد 40 میلیارد مجوز دارد، اما 400 میلیارد وعده کرده است.» اما احمدی نژاد اعلام کرد که حاضر است با فداکاری تمام خانه شخصی و ماشین پژویش را بفروشد و صدمیلیون تومان به دولت کمک کند، به شرط اینکه دولت دویست میلیون تومان بدهد و برایش یک خانه اجاره ای بخرد، تا در آن زندگی کند. احمدی نژاد گفت که تا آخر هفته آینده بقیه 4599 میلیون را یک جوری از هرجا شده جور می کند که مردم گرسنه نمانند. وی اعلام کرد که حاضر است از حساب بانکی خودش چک بدهد که مردم مطمئن باشند
سوریه و خدام
این دولت سوریه هم مشنگ هایی هستند. بی نظیرند! نشسته اند توی دمشق و فکر می کنند کره زمین در محدوده سوریه است. به دنبال اظهارات عبدالحلیم خدام علیه بشار اسد و در مورد دخالت سوریه در ترور رفیق حریری، حزب بعث سوریه اعلام کرد که عبدالحلیم خدام از تشکیلات حزب بعث اخراج شده است. در پی اعلام این تصمیم عبدالحلیم خدام ناراحت شد و یک ساعت گریه کرد. وی گفت: «حالا من چی کار کنم منو از حزب بیرون کردند؟» از طرف دیگر دولت سوریه اعلام کرد که خدام را محاکمه می کند تا اموال منقول و غیرمنقول او را مصادره کنند. خدام هم در حالی که وحشتناک ناراحت بود و زار می زد، گفت: « همه رو مصادره کنین، ولی یک دفتر نقاشی دارم که مامانم توش برام یادداشت نوشته، فقط اونو به من بدین، نامردای دزد کچل!» آگاهان متوجه نشدند که منظور عبدالحلیم خدام از کچل کیست. همچنین دتلف مهلیس از سوی سازمان ملل مامور شد تا دفترچه نقاشی دوران کودکی خدام را از بشار اسد بگیرد. از سوی دیگر برخی منابع آگاه اعلام کردند که بشار اسد دفترچه مذکور را خط خطی کرده است
گاز روسیه و اوکراین
روسیه وسط سرمای زمستان گاز اوکراین را بکلی قطع کرد و مردم اوکراین وسط چله زمستان بدون گاز ول شدند. منابع آگاه گفتند که مردم اوکراین دارند دیم دیم از سرما می لرزند. همزمان با همین موضوع، ایران تصمیم گرفت روسیه را به عنوان شریک اصلی انرژی خودش به جای اروپایی ها انتخاب کند. فلاحت پیشه، نماینده مجلس در مورد طرح روسیه گفت: « اگر طرح روسیه به منافع ما نزدیک باشد، قابل بررسی است.» الهام امین زاده نیز گفت: « ما بیشتر» اما علی لاریجانی گفت: « پیشنهاد روسیه ناپخته است.» ظاهرا روسیه گاز اوکراین را قطع کرده است تا با گرمای آن گاز قطع شده پیشنهاد ایران را حسابی بپزد. اما آگاهان هشدار دادند که با توجه به اینکه قرار است روسیه علاوه بر داشتن اختیار انرژی هسته ای ایران، از دو سال دیگر برق سراسری ایران را هم در اختیار بگیرد، ممکن است از دوسال دیگر به محض اینکه قبض برق روسها دیر پرداخت شود، برق کل کشور را قطع کنند. آگاهان همچنین هشدار دادند که اگرکنتور برق احمدی نژاد را از برق کشور مستقل نکنند، ممکن است با هربار دیدن هاله نورانی قیمت برق مصرفی کشور بالا رفته و برق کشور توسط روسها قطع شود
ابراهیم، آبراهام می شود
آقا! روزنامه کیهان چهار روز قبل نوشته بود که بنیاد پرنس کلاوس به من فشار آورده بود که از صهیونیزم دفاع کنم تا جایزه این بنیاد را به من بدهند، بعد هم نوشته بود که من از اسرائیل دفاع کرده ام، و در پایان هم نوشته بود که من قرار بود که یک برنامه طنز هفتگی برای شبکه صبا بسازم. من سه چهار روز بود که می خواستم جواب کیهان را بدهم، اما صبر کردم. حالا هم چند توضیح کوتاه را ضروری می دانم.اول: از میان ده برنده جایزه امسال بنیاد پرنس کلاوس، نه نفرشان طرفدار فلسطین و مخالف اسرائیل هستند. برنده اول جایزه امسال، جاناتان شاپیرو، از کسانی است که از جنبش مسلحانه فلسطین علیه اسرائیل دفاع می کند. بقیه برندگان هم همه شان ضدآمریکایی هستند، اعضای هیات داوران هم همه شان ضدآمریکایی توپ هستند، تنها کسی که در سخنانش علیه آمریکا حرف زیادی نزد، من بودم، که من هم به دلیل اینکه مزدور اسرائیل هستم، طبیعتا نمی توانستم علیه آمریکا حرف بزنم.دوم: برنده جایزه سال قبل بنیاد پرنس کلاوس محمود درویش شاعر بزرگ فلسطینی است. به نظر شما بزرگترین شاعر فلسطینی طرفدار اسرائیل است؟ برندگان سالهای قبل تر هم کمابیش شبیه او هستند.سوم: کیهانی ها فکر می کنند هلند هم مثل ایران است که اگر آدم یک نامه علیه خاتمی بنویسد و خودش را سگ آستان ولایت بخواند به او یک خانه در کوچه بیست و یکم گیشا بدهند. در اینجای دنیا از این خبرها نیست. اگر خدای ناکرده یک اروپایی بفهمد تو از بوش طرفداری می کنی، از فردا جواب سلامت را هم نمی دهد. به همین دلیل هم من به همه اروپایی ها گفته ام که اسم اصلی من مایکل مور است ولی توی خانه مرا ابراهیم نبوی صدا می زنند.چهارم: تا امروز حتی یک کلمه از طرف تلویزیون صبا در مورد همکاری با من حرفی زده نشده است و من از همان اول به دلیل اینکه حدس می زدم از این تلویزیون یک شبکه حرفه ای درنمی آید، در تمام طنزهایم با این شبکه مخالفت کرده ام و می کنم. من هرگونه پیشنهاد همکاری از سوی شبکه صبا و حتی تماس تلفنی، ای میلی، فکس، حضوری و غیابی با این شبکه ضاله را اکیدا تکذیب می کنم. البته قرار است تا یک ماه دیگر خودم بشوم مجری برنامه روزانه شبکه فارسی تلویزیون تل آویو. اسم برنامه هم چنین است: « داوود به شما سلام می کند.» ضمنا الآن یک هفته است که برای ابراز ارادتم به اسرائیل، اسمم شناسنامه ای خودم را از ابراهیم به آبراهام و اسم دوستانه خودم را از داور به داوود تغییر داده ام، دوستانم هم به من می گویند ستاره داوود.ضمنا فرارسیدن عید حانوکا را به کلیه همکیشان یهودی تبریک می گویم و به آنها پیشنهاد می کنم حرف احمدی نژاد را گوش نکنند و به اروپا نیایند. اینجا خیلی سرد است

Monday, January 02, 2006

فال حافظ و ملت ايران

یکنفر با ایمیل لینک فال حافظ فرستاد برایم. دخترکی مینیاتوری (لابد «شاخ نبات» ، گرلفرند حافظ) میگفت نیت کنید و کلیک کنید. بعد یک غزل حافظ میآمد. ما هم تفنّنی به تفألی برآمدیم و فالی زدیم ونیتی کردیم که میشود آیا ایام غصه و غم پایان بگیرد و همانطور که قبلاً هم چنین نبوده بعداً هم چنین نماند. یا لااقل خبر بدهند که یکنفر میآید که نفسش مثل مسیحاست و تازه از انفاس خوشش بوی آقای پاپ میآید!.(مثلاً). یا صبحی، سحری آدم را از خواب بیدار کنند و از غصه نجات بدهند و نصف شبی یک لیوان آبجوئی دست آدم بدهند یا خبر بدهند که همه مان به ایران برمیگردیم و سر شوریده مان سامان میگیرد و نباید غم بخوریم .... نیت کردیم خبرهای خوب بیاید بی آنکه خودمان خبرساز باشیم. برکتی برسد بی آنکه حرکتی کرده باشیم. (مگر با سبابه راست به زحمت کلیکی) خلاصه یک نیت مرکب و پر و پیمانی کردیم ببینم حافظ عزیز چه جواب میدهد. با چه عشقی کلیک کردیم. گفت: «خوشا شیراز و وضع بیمثالش – خداوندا نگهدار از زوالش.....!». زکی! ما را بگو که اینهمه نیت کردیم. این هم شد فال؟ این هم شد حافظ؟ خوب شد آنهمه سرنخ دستش دادیم و توپ را به پاس ارادت فرستادیم توی پایش. این هم که زد به تیر دروازه قرآن! زدیم به صحرای اینترنت. محشر کبرا بود، (اکسترا لارچ) از انواع و اقسام «فال حافظ». ما خیال میکردیم یکی دوتاست! همه میخواستند اول نیت کنیم و بعد کلیک کنیم. یکی حافظ را به شاخ نباتش قسم میداد، یکی به قرآنی که در سینه دارد و یکی میگفت اول یک صلوات برای حافظ بفرستید! بعد فال ورق هم بود و استخاره هم بود و فال قهوه هم بود. همه جور امکانات برای ایرانیان عزیز و مبارز. به قول سعدی «گر از ادیم زمین عقل منهدم گردد – به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم» پس به فال گرفتن خویش خندیدیم و از تکنولوژی شرمنده شدیم که پنجره ماکروسافت بر شوره زار بیحاصلی گشوده ایم. در حال استقبال غزل معروف خواجه را نیت به انتقاد از خویش سرودن گرفتیم که گفته اند
خوشا ایرانی و این کِرم فالش......... خداوندا نگهدار از زوالش!
به فال و سرکتاب و استخاره ......... چپو شد ملتی مال و منالش
کدامین ملتی چون ملت ما............... خرافات است اینگونه وبالش
اگر با کامپیوتر میزند فا................لمدرن است و بود راحت خیالش
وگرکه فال میگیرد ز حافظ...........چه روشنفکر باشد، خوش به حالش!
نمیگوید که حافظ شاعر ماست...........نبوده فالگیری اشتغالش.
تفنن باشد اول این تفأل...................نود درصد تساهل احتمالش
ولی کم کم که آمد جزو عادات...................نمیخواهد مگر وصل و وصالش
به وقت استخاره نیز نازد....................به نیت های خیلی لیبرالش:
به حق پنج تن یارب برانداز.................در ایران ریشه آخوند و آلش
رهایم ساز یا باب الحوائج..................ز اوهامی که می بینی محالش
برس اکنون به دادم یا ابوالفضل................ که دادی بر رضازاده مدالش
بیا و این حکومت سرنگون کن.................. دمکراسی عطا کن در قبالش
الا ای ضامن آهو کجائی؟.................... نده مصباح یزدی را مجالش
اماما بابت مردمفریبی........................ بده این خاتمی را مشت و مالش
حساب رهبری را هم رسیده............. جلو بنداز وقت ارتحالش
رئیس جمهوری اسکیزوفرنیک............. چه وقتی کنده خواهد گشت قالش؟
علاجی ساز زین العابدینا................ که گردد پاکسازی با رجالش
خریدستیم دیش ماهواره................. به روی بام دادیم انتقالش
ولی از نیمه شب یاحضرتعباس................ زند برفک به تصویر زلالش
به طالع بین رجوع کردیم گفته................. نظر خورده سکامش مثل پالش
به آن، یک وان یکاد آویختستیم................. که چشم بد نیفتد بر جمالش
یقین وقتی که آن را میخریدیم............... نبوده سعد روز و ماه و سالش!
و شاید چشم خورده ماهواره............ ز چشم باجناقم یا عیالش
کنون نیت کنم بر فال حافظ.................. که در عالم نمی بینم مثالش
کلیکی میکنم شاخه نباتا !.................. ببینم چیست حافظ در جوالش
وگر شد خسته انگشت کلیکم............... بیا شاخه نبات قدری بمالش
که در ما تنبلی و خودفریبی................ رسیده تا به آن حد کمالش
دعا خواندیم و بر خود فوت کردیم............ که دشمن بسته باشد دست و بالش!
گراجوئیت دانشگاه جهل است*................ هر آن مردم که این باشد روالش
همه ایرانیان شیرند عزیزم.................... ولی تسلیم تقدیرند عزیزم
--------------------------------------------------
نيامد «فارغ التحصيل» آنجا*
گذاشتم. بیخیالشGraduate
لندن – 30 دسامبر